گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد پنجم
[سوره النساء ( 4): آیات 75 تا 76




اشاره
اَلظّ
􀀀
ذِهِ اَلْقَرْیَهِ الِمِ 􀀀 ا مِنْ ه 􀀀 ا أَخْرِجْن 􀀀 دانِ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّن 􀀀 ساءِ وَ اَلْوِلْ 􀀀 جالِ وَ اَلنِّ 􀀀 اَللّ وَ اَلْمُسْتَضْ عَفِینَ مِنَ اَلرِّ
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 لا تُق 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀 وَ م
اتِلُونَ فِی 􀀀 اَللّ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُق
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا مِنْ لَدُنْکَ نَصِ یراً ( 75 ) اَلَّذِینَ آمَنُوا یُق 􀀀 ا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَ اِجْعَلْ لَن 􀀀 ا وَ اِجْعَلْ لَن 􀀀 أَهْلُه
( کانَ ضَعِیفاً ( 76 􀀀 طانِ 􀀀 طانِ إِنَّ کَیْدَ اَلشَّیْ 􀀀 اءَ اَلشَّیْ 􀀀 اتِلُوا أَوْلِی 􀀀 اَلطّ فَق
􀀀
سَبِیلِ اغُوتِ
ترجمه
چه عذري دارید که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان ناتوان نمی جنگید.
آنانی که می گویند:پروردگارا ما را از این قریه که اهلش ستمکارند خارج گردان و براي ما از پیش خود سرپرستی قرار ده و
براي ما از پیش خود یاري کننده اي قرار ده.
(1)
ترجمه
آنان که ایمان آورده اند،در راه خدا می جنگند و آنان که کافر شدند در راه شیطان می جنگند پس با دوستان شیطان بجنگید
که نیرنگ شیطان ضعیف است.
ص : 238
1) -آیۀ 75 و 76 سورة چهار نسأ جزء پنجم -1
بیان آیۀ 75
اشاره
لغت
جمع بسته می شوند،مثل:جبل،جبال و مثل:جمل،جمال و « فعال » ولدان:جمع ولد.کلماتی که بر این وزن هستند بیشتر بر وزن
مثل: « فعلان » گاهی بر وزن
ولدان،و مثل:خرب،خربان و مثل:برق،برقان و...
اعراب
فی » و المستضعفین:مجرور و عطف بر « اي شیئی لکم تارکین للقتال »: اتِلُونَ :محلا منصوب و حال یعنی 􀀀 لا تُق 􀀀 ما:اسم استفهام،مبتدا
الظالم:صفت قریه است لکن در حقیقت صفت براي اهل قریه است و چون بمنزلۀ فعل « اللّ
􀀀
ه » مبرد گوید:عطف است بر « اللّ
􀀀
سبیل ه
است،صفت بودن آن از قریه-که مؤنث است-مانعی ندارد.این موضوع در صفت تفضیل که بمنزلۀ فعل نیست،غیر جایز است
« رجل » است نه « ابو » که خیر صفت « مررت برجل خیر منه ابوه »: بنا بر این نمی گوییم
مقصود
در این آیه خداوند ترغیب می کند که ناتوانان را نجات بدهند،از اینرو می فرماید:
اللّ
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 لا تُق 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀 وَ م
:چه عذري دارید که در راه اطاعت خدا و عزت بخشیدن دینش جهاد نمی کنید،در حالی که همۀ اسبابی که جهاد را لازم می
سازند، فراهم شده اند؟ وَ الْمُسْتَضْ عَفِینَ : و در راه یاري اشخاص ناتوان و بقولی در راه عزت بخشیدن و دفاع از آنان،چرا
دانِ :اشخاص ناتوان عبارتند از مردان و زنان و اطفال. 􀀀 ساءِ وَ الْوِلْ 􀀀 جالِ وَ النِّ 􀀀 جنگ نمی کنید؟ مِنَ الرِّ
ص : 239
گفته شده است که:منظور آنهایی است که در مکه باقی مانده بودند و نمی توانستند هجرت کنند.سلمه بن هشام،ولید بن
ولید،عیاش بن ابی ربیعه و ابو جندل بن سهیل از آنان بودند.آنان از خداوند مسألت می کردند که آنها را از دست مشرکین
خلاص کند و از مکه خارج گرداند.
ا􀀀 الظّ أَهْلُه
􀀀
ذِهِ الْقَرْیَهِ الِمِ 􀀀 ا مِنْ ه 􀀀 ا أَخْرِجْن 􀀀 اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّن
:آنها کسانی هستند که در دعاي خود می گویند:پروردگارا خارج شدن ما را از شهر مکه که مردمش ستمکارند، آسان
گردان.چنان که از ابن عباس و حسن و سدي و...است.
منظور از ستمکاري اهل مکه،این است که آنان مردم مؤمن را در راه دین دچار فتنه و گرفتاري کردند و آنها را از هجرت مانع
شدند.
ا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا 􀀀 وَ اجْعَلْ لَن
:می گفتند:به الطاف بیکران خویش از جانب خودت سروري بفرست که ما را کفایت کند و از دست ستمکاران خلاص
گرداند.
ا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً 􀀀 وَ اجْعَلْ لَن
:کسی که ما را در برابر ستمکاران یاري کند،براي ما بفرست.
را « عتاب بن اسید » سرانجام دعاي ایشان مستجاب شد.پس از فتح مکه،خداوند پیامبر گرامی خود را سرور ایشان گردانید و او
آستاندار مکه ساخت و او ایشان را یاري کرد و حق ضعیف را از زورمندان گرفت و از برکت فریادرسی خداوند از آنهایی که
قبلا به آنها ظلم می کردند،عزیزتر شدند.
این آیه،ارزش دعا را روشن می کند و گفتۀ کسانی را که می گویند:انسان از دعا فایده اي نمی گیرد،باطل می سازد،زیرا از
یک طرف خداوند دعاي ایشان را حکایت می کند و از طرف دیگر استجابت دعاي ایشان را.و اگر دعا اثري نداشت،ذکر آن
در اینجا بی فایده بود .
ص : 240
بیان آیۀ 76
اشاره
لغت
طاغوت:شرح آن گذشت کید:کوشش در فساد از راه حیله و کائد:حیله گري که می خواهد ضرري برساند.
مقصود
مجاهدان را تشجیع و براي امر مقدس جهاد،ترغیب کرده،می فرماید:
اللّ
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 اَلَّذِینَ آمَنُوا یُق
:مردم مؤمن در اطاعت خداوند و یاري دین و بالا بردن کلمۀ خدا و طلب خشنودي او جهاد می کنند.بدون اینکه خودخواهی
یا خودستایی یا طمع غنیمت داشته باشند.
الطّ
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ اغُوتِ 􀀀 وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُق
:کافران در طریق طاعت قدرتهاي طاغی و سرکش،می جنگند.
طانِ 􀀀 اءَ الشَّیْ 􀀀 اتِلُوا أَوْلِی 􀀀فَق
را همان شیطان « طاغوت » :پس با دوستان شیطان جهاد کنید.یعنی با همۀ کافران جهاد کنید این جمله مؤید قول کسی است که
می داند.
کانَ ضَعِیفاً 􀀀 طانِ 􀀀 إِنَّ کَیْدَ الشَّیْ
:نیرنگ شیطان در همه حال و در همه وقت،ضعیف است و چنین نیست که گاهی ضعیف باشد و گاهی ضعیف
در جمله نیز براي تاکید همین معنی است. « کان » نباشد.آوردن
جبایی گوید:خداوند،نیرنگ شیطان را به ضعف توصیف کرد،با اضافۀ به اینکه یاري او شامل حال مؤمنان خواهد بود.
حسن گوید:ضعف نیرنگ شیطان بخاطر این است که خداوند خبر داد که:
بزودي مؤمنان را بر اولیاي شیطان غالب می گرداند.
ص : 241
برخی گفته اند:ضعف نیرنگ شیطان،بواسطۀ این است که:انگیزة یاران شیطان نسبت به جنگ ضعیف است،زیرا بصیرتی در
کار خود ندارند و جنگ آنها بواسطۀ شبهه اي است که در کار دین دارند،در حالی که مؤمنان،جنگشان از روي ایمان و دلیل
قاطع و منطق صحیح است
ص : 242
[ [سوره النساء ( 4): آیه 77
اشاره
اَلنّ
اس 􀀀 إِذ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ ا􀀀 الُ 􀀀 ع اَلْقِت فَلَمّ کُتِبَ لََیْهِمُ
ا 􀀀 کاه 􀀀 اَلزَّ اَلصَّلا وَ آتُوا ه􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا ا قَلِیلٌ وَ اَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ 􀀀 اعُ اَلدُّنْی 􀀀 ی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَت 􀀀 ا إِل 􀀀 لا أَخَّرْتَن 􀀀 الَ لَوْ 􀀀 ا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا اَلْقِت 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 اَللّ أَوْ أَشَ دَّ خَشْیَهً وَ ق
􀀀
کَخَشْیَهِ هِ
( لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 77 􀀀 ی وَ 􀀀 اِتَّق
(1)
ترجمه
آیا ندیدي کسانی را که در مکه به ایشان گفته شد دستهایتان را نگه دارید و نماز بپاي دارید و زکات بدهید و چون در مدینه
جنگ بر ایشان واجب شد،در این وقت گروهی از آنان همانطوري که از خداوند ترس دارند یا شدیدتر،از مردم می ترسند و
می گویند:پروردگارا:براي چه جنگ را بر ما واجب کردي،چرا ما را تا مدتی نزدیک تا وقت مرگ.مهلت ندادي؟!بگو متاع
دنیا اندك و آخرت براي اهل تقوي بهتر است و باندازة پشیزي ظلم نمی شوید.
ص : 243
1) -آیۀ 77 سورة 4 نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 77
اشاره
قرائت
الذین » لا یظلمون:بقرائت مکی و کوفی-بجز عاصم-به یاء و بقرائت دیگران به تاست.قرائت یا به صیغۀ غایب و ضمیر آن به
برمی گردد و قرائت تا به صیغۀ خطاب و همۀ افراد مسلمین را مخاطب می سازد. « قیل لهم
اعراب
ذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ 􀀀إِ
است. « یخشون » جمله را به شرط پیوند می دهد بنا بر این عامل نصب آن « فاء » ظرف مکان و مثل « اذا »:
اللّ
􀀀
کَخَشْیَهِ هِ
.« اللّ
􀀀
خشیه کخشیه ه » :محلا منصوب از مصدر محذوف یعنی
أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً
خشیه تمیز است. . « اللّ
􀀀
کَخَشْیَهِ هِ » :عطف بر
لولا:حرف تحضیض و ترغیب.این کلمه فقط بر سر فعل می آید.
شان نزول
کلبی گوید:این آیه در بارة عبد الرحمن بن عوف زهري و مقداد بن اسود کندي و قدامه بن مظعون جمحی و سعد بن ابی
وقاص نازل شد که از مشرکین مکه،پیش از مهاجرت آزاري شدید می دیدند و پیش پیامبر گرامی اسلام شکایت می کردند
صادر « بدر » و از آن بزرگوار اجازة جنگ می خواستند تا انتقام آزارهاي مشرکان را بگیرند ولی همین که فرمان جنگ
شد،اجراي این فرمان براي برخی از آنان ناگوار آمد،از اینرو آیه نازل شد.
مقصود
سپس به ذکر جنگ و کسانی که از آن کراهت دارند،پرداخته،می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ
:آیا ندیدي کسانی را که در مکه به آنها گفته می شد:از جنگ با کفار خودداري کنید که چنین ماموریتی ندارید؟.
کاهَ 􀀀 لاهَ وَ آتُوا الزَّ 􀀀 وَ أَقِیمُوا الصَّ
:شما نماز را بپاي دارید و زکات را بدهید.
ص : 244
الُ 􀀀 فَلَمّ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِت
ا􀀀
اللّ :گروهی از آنان از جنگ با مردم می
􀀀
النّ کَخَشْیَهِ هِ
اس􀀀 إِذ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ ا􀀀 :همین که در مدینه جنگ بر آنها واجب شد،
ترسند چنان که از مرگ می ترسند،و بقولی:می ترسند که از دست مردم کشته شوند همانطوري که از مرگ خدایی می
ترسند بنا بقولی دیگر از کیفر مردم می ترسند،همانطوري که از کیفر خدا می ترسند.
أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً
براي این است که مطلب براي مخاطب « او »: بمعناي واو است یعنی:و بیشتر هم می ترسند.برخی گفته اند « او »: :برخی گفته اند
آیه 74 )وجوهی که ) « أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً » پوشیده بماند و معلوم نشود که آنها از خدا بیشتر می ترسند یا از مردم.در سورة بقره ذیل
محتمل است ذکر کرده ایم.
الَ 􀀀 ا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِت 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 وَ ق
:و گفتند:پروردگارا چرا جنگ را بر ما واجب ساختی.حسن می گوید:این جمله را بخاطر کراهتی که از امر خدا
داشتند،نگفتند بلکه بواسطۀ ترسی که بر آنها مستولی شده بود،گفتند و این طبیعی بشر است.ممکن است این جمله در
حقیقت،سؤالی براي فهمیدن باشد نه براي انکار کردن و سؤالشان بخاطر این بود که به دنیا دل بسته بودند و نعمتهاي آنها را
ترجیح می دادند.در هر صورت،اگر این مطلب را نمی گفتند،بهتر بود.
ی أَجَلٍ قَرِیبٍ 􀀀 ا إِل 􀀀 لا أَخَّرْتَن 􀀀 لَوْ
.چرا ما را مهلت ندادي که به مرگ خویش جان بدهیم و طعمۀ شمشیر دشمنان نشویم؟!سپس خداوند اعلام می کند که دنیا
با همۀ منافع و زرق و برقی که دارد،در برابر آخرت اندك است و می فرماید.
ا قَلِیلٌ 􀀀 اعُ الدُّنْی 􀀀 قُلْ مَت
.اي محمد،به اینان بگو.منافع دنیا که مورد تمتع انسان است،باقی نمی ماند.
لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا 􀀀 ی وَ 􀀀 وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّق
.و آخرت براي اهل تقوي بهتر است.
چرکی است که انسان میان انگشتان فتیله کند و بدور اندازد یعنی شما به اندازة این مقدار ناچیز هم ظلم « فتیل ». ابن عباس گوید
آن رشته اي است که در شکاف هسته قرار دارد . « فتیل ». نمی بینید تا چه رسد به بیشتر از آن!برخی گفته اند
ص : 245
[ [سوره النساء ( 4): آیات 78 تا 79
اشاره
اَللّ وَ إِنْ تُصِ بْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا
􀀀
ذِهِ مِنْ عِنْدِ هِ 􀀀 ما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ اَلْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَ یَّدَهٍ وَ إِنْ تُصِ بْهُمْ حَسَ نَهٌ یَقُولُوا ه 􀀀 أَیْنَ
صابَکَ 􀀀 ا أَ 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
صابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ هِ 􀀀 ا أَ 􀀀 کادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ( 78 ) م 􀀀 لا یَ 􀀀 لاءِ اَلْقَوْمِ 􀀀 ؤُ􀀀 ما لِه 􀀀 اَللّ فَ
􀀀
ذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ هِ 􀀀ه
( بِاللّ شَهِیداً ( 79
􀀀
ی هِ 􀀀 لِلنّ رَسُولًا وَ کَف
اسِ􀀀 أَر اكَ􀀀 مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ سَْلْن
(1)
ترجمه
هر جا باشید،مرگ شما را فرا می گیرد،اگر چه در برجهاي محکم و مرتفع باشید و اگر بآنها نیکی برسد،گویند:از جانب
خداست و اگر به آنها بدي برسد گویند:
از جانب تست.بگو:همه از جانب خداست پس شان این مردم چیست که از فهم حدیث قرآن دورند؟! هر نیکی بتو رسد،از
جانب خدا و هر بدي بتو رسد از خود تست و ترا براي مردم بعنوان رسالت فرستاده ایم و گواهی خداوند کافی است.
ص : 246
1) -آیۀ 78 و 79 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 78
اشاره
قرائت
را برفع خوانده است.اگر چه این قرائت « یدرککم الموت » روایت شده است که طلحه بن سلیمان که از قراي غیر معروف است
فاء حذف شده باشد.نظیر: « یدرککم » ضعیف است لکن وجهی هم دارد و آن این است که از
اللّ یشکرها
􀀀
من یفعل الحسنات ه
اللّ مثلان
􀀀
و الشر بالشر عند ه
بوده است.یعنی کسی که کارهاي نیکو انجام دهد،خداوند پاداش آنها را می دهد و پاداش بدي پیش خدا « فاللّ یشکرها
􀀀
ه » که
مثل بدي است.
لغت
یعنی زن محاسن خود را آشکار کرد.برج:گشادي « تبرجت المراه »: بروج:جمع برج،اصل این کلمه بمعناي ظاهر شدن است مثل
چشم و آشکاري آن است و علت اینکه به بارو،برج گفته اند،ظهور و آشکاري آن است.
مشیده:بنایی که با گچ تزیین شده.شید:گچ.شید:بلند کردن ساختمان.
علت اینکه به گچ،شید گفته می شود این است که وسیلۀ بلندي ساختمان می شود.
فقه:فهم.فقیه:دانا و در اصطلاح،داناي بعلم دین.تفقه:آموختن فقه.
اعراب
و براي استغراق اماکن است.همانطوري « هر جا » این:متضمن معناي شرط،خواه با ما همراه باشد یا همراه نباشد.این کلمه بمعناي
« ا کُنْتُمْ تَدْعُونَ 􀀀 أَیْنَ م » متصل نوشته می شود و در « اینما » و براي استغراق ازمنه است.علت اینکه در اینجا « هر جا » بمعناي « متی » که
جدا نوشته شده است. « این » زائده است و بهمین جهت از « ما » (سوره اعراف 37 )جدا نوشته می شود این است که
ص : 247
و هر دو یک حرف هستند و آن را از ما بعد خود « ما » متصل به « ل» مال هؤلاء:بقدري این استعمال زیاد شده که توهم کرده اند
جدا نوشته اند.وقف بر لام جایز نیست که حرف جر است.
مقصود
سپس خداوند متعال،آنها را مخاطب ساخته،می فرماید:
ما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ 􀀀 أَیْنَ
:در هر جا باشید،مرگ بر شما نازل می شود و گریبان شما را می گیرد.
وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ
:اگر چه در برجهاي محکم باشید.
-1 مجاهد و قتاده و ابن جریج گویند:منظور از برجها،قصرهاست.
-2 سدي و ربیع گویند:منظور برجهایی است که در آسمان بنا شده باشند.
-3 برخی گفته اند:منظور برجهاي آسمانی است(که خورشید در آنها قرار می گیرد و دوازده تاست) 4-جبایی گوید:منظور
خانه هایی است که بر حصارهاي مستحکم بنا شده اند.
-5 ابن عباس گوید:منظور حصارها و قلعه هاست.
نیز اقوالی است: « مشیده » این پنج عقیده در بارة بروج است.در بارة
-1 عکرمه گوید:بمعناي گچکاري شده است 2-ابو عبیده گوید:بمعناي تزیین شده است 3-زجاج گوید:بمعناي مرتفع و بلند
است.
اللّ
􀀀
ذِهِ مِنْ عِنْدِ هِ 􀀀 وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا ه
اگر:نیکی به آنها برسد،گویند از جانب خداوند است.
در بارة کسانی که این گفتار از ایشان،نقل شده،اختلاف است:
-1 زجاج و فراء گویند:آنها یهود بوده اند که می گفتند:از روزي که این مرد بشهر ما وارد شد،مزرعه ها و میوه هاي ما دچار
نقص شده اند.پس مقصود اینست که اگر به فراوانی نعمت،برسند می گویند:از جانب خداست و اگر دچار قحطی و
خشکسالی شوند،می گویند:از شومی محمد(ص)است چنانچه در بارة قوم موسی
ص : 248
سوره اعراف 131 یعنی اگر چیز ناگواري بآنها می رسید.موسی و ) «. ی وَ مَنْ مَعَهُ 􀀀 وَ إِنْ تُصِ بْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوس » است که
همراهانش را به فال بد می گرفتند) بلخی و جبایی هم این مطلب را ذکر کرده اند و از حسن و ابن زید نیز روایت شده است.
از جنگ،تخلف کردند و به « احد » اللّ بن ابی و یارانش بودند که در روز
􀀀
-2 از ابن عباس و قتاده،روایت شده است که:آنها عبد ه
سوره عمران 156 یعنی:اگر پیش ما ) « ا قُتِلُوا 􀀀 اتُوا وَ م 􀀀 ا م 􀀀 ا م 􀀀 کانُوا عِنْدَن 􀀀 لَوْ » : آنهایی که در میدان جنگ کشته شده بودند:گفتند
بودند،نمی مردند و کشته نمی شدند.پس مقصود این است که:اگر ظفر و غنیمتی به آنها برسد،گویند:از جانب خداست و اگر
ناراحتی و شکستی دامنگیرشان شود،به محمد(ص)گویند:از بدي تدبیر تست.
-3 برخی گفته اند:هم شامل یهود می شود و هم شامل منافقان و همین صحیح تر است.
-4 برخی هم گفته اند:حکایت از حال کسانی است که ذکر آنها در آیۀ پیش گذشت و اعتراض می کردند که:پروردگارا چرا
جنگ را بر ما واجب ساختی.بنا بر این مقصود این است که اگر به اینها خیري برسد،گویند:از جانب خداست.
ذِهِ مِنْ عِنْدِكَ 􀀀 وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا ه
:اگر بدي به آنها برسد،گویند:از جانب تست.
هر چیزي است که در آشکار و نهان به انسان برسد و بمعناي سختی و آسایش،نعمت و « حسنه و سیئه »: ابن عباس و قتاده گویند
مصیبت و فراوانی نعمت و قحطی است.
حسن و ابن زید گویند:منظور از سیئه،کشته شدن و شکست و منظور از حسنه، پیروزي و غنیمت است.
اللّ
􀀀
قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ هِ
:اي محمد(ص)به ایشان بگو:مرگ و زندگی و فراوانی و قحطی همه از جانب خداوند و به قضا و قدر اوست و هیچکس قادر
بر رد قضا و قدر او نیست.
او مردم را به این پیش آمدها مبتلا می کند تا به سبب شکر بر نعمت و صبر و بلا در معرض پاداش او قرار گیرند.
ص : 249
لاءِ الْقَوْمِ 􀀀 ؤُ􀀀 ما لِه 􀀀 فَ
کادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً :که بفهم معناي قرآن نزدیک نیستند زیرا بواسطۀ اعراض از قرآن و کفر،از 􀀀 لا یَ 􀀀 :شان این منافقان چیست؟
آن دور شده اند.
برخی گفته اند:یعنی حقیقت آنچه خداوند خبر می دهد که همه چیز از جانب اوست،درك نمی کنند .
ص : 250
بیان آیۀ 79
اشاره
اعراب
دلالت دارد بر اینکه او رسول است. « ارسلناك » و ذکر آن براي تاکید است زیرا خود « ارسلناك » رسولا:منصوب به
ان اصابک من حسنه فمن »: است و اگر می گفت « ما » بیان معناي « من حسنه و من سیئه » در « من » شهیدا:تمیز.معناي
زاید بود و معنایی نداشت. « من » حرف « اللّ
􀀀
ه
مقصود
اللّ
􀀀
صابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ هِ 􀀀 ا أَ 􀀀م
:هر نیکی که بتو رسد،از خداست.
-1 زجاج گوید:خطاب به پیامبر و منظور امت است.
نعمت دین و دنیاست که از خداوند می باشد. « حسنه » -2 قتاده و جبایی گویند:خطاب به انسان است و منظور از
صابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ 􀀀 ا أَ 􀀀 وَ م
:هر بدي که به تو رسد،از خود تست.
شکست روز احد است. « سیئه » غنیمت جنگ بدر و « حسنه »: -1 ابن عباس گوید
-2 ابو مسلم گوید:مقصود این است که در جنگ بدر کوشش کردند و از خداوند اطاعت نمودند و خدا به آنها پیروزي داد و
در جنگ احد،خداوند را مخالفت کردند و میان آنها تفرقه افتاد و شکست خوردند.
-3 ابو العالیه گوید:حسنه،طاعت و سیئه،معصیت است.
- است(سوره شوري 40 یعنی جزاي بدي،بدي دیگري است مثل آن) 5 « ا􀀀 زاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُه 􀀀 جَ» -4 ابو العلم گوید:این آیه،نظیر
حسن و جمعی از مفسران گویند:حسنه،نعمت و آسایش و سیئه،قحطی،
ص : 251
بیماري،بلا،سختی ها و گرفتاریهایی است که به سبب معصیتهایی که مرتکب می شوند، به آنها می رسد.بلاها گاهی از لطف
نامیده،تنفر طبع آدمی از آنها و مجاز است و گرنه بلاها کارهایی پسندیده « سیئه » خداوند و گاهی کیفرند.علت اینکه:بلاها را
هستند و قبحی ندارند.بنا بر این منظور این است که:صحت و سلامت و رزق و همۀ نعمتهاي دینی و دنیوي که بتو می رسند،از
خدا هستند و محنتها و سختیها و دردها و مصیبتهایی که بر اثر گناهانی که مرتکب شده اي بتو می رسند از خودت
هستند.چنان که می فرماید:
سوره شوري 30 یعنی مصیبتهایی که به شما می رسند،نتیجه کردار شماست)و ) « ما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ 􀀀 صابَکُمْ مِنْ مُصِ یبَهٍ فَبِ 􀀀 ا أَ 􀀀 وَ م »
بگناه توست)ابو القاسم بلخی آیه را اینطور تفسیر می کند:هر مصیبتی که به انسان مکلف )« فبذنبک » یعنی « فَمِنْ نَفْسِکَ »
برسد،کفاره گناه صغیره یا کیفر گناه کبیره یا تنبیهی است که بواسطه قصوري از او، دامنگیرش می شود.پیامبر گرامی
فرمود:هر خراشی که بوسیلۀ خاري پیش آید و هر پاره شدن رگی و هر لغزش پایی از گناه است و آنچه خداوند عفو می
از کردار تست). )« من فعلک » یعنی « فَمِنْ نَفْسِکَ » : برخی گفته اند « کند،بیشتر است
علی بن عیسی گوید:آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند رنجی متوجه انسان نمی سازد مگر از راه لطف یا کیفر،زیرا مصیبتها هر
گاه همگی بر اثر گناه انسان باشند، یا کیفرند یا جنبه تادیبی دارند.
لِلنّ رَسُولًا
اسِ􀀀 أَر اكَ􀀀 وَ سَْلْن
:و تو را براي مردم بعنوان پیامبري فرستادیم و این خود حسنه اي است و مخالفت تو سیئه و زشت خواهد بود و خداوند براي
شهادت،کافی است.
در معناي اتصال این جمله به سابق گفته شده است که:هر چه به آنها برسد از شومی گناهان ایشان است و تو پیامبري هستی
که طاعتت طاعت خدا و معصیتت،معصیت خداست.بتو نباید فال بد زده شود چه همۀ نیکی ها در تست.
بِاللّ شَهِیداً
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
:خداوند براي شهادت بر رسالت تو کافی است.برخی گفته اند:
یعنی خداوند براي شهادت بر نیک و بد بندگان کافی است،بنا بر این،هدف جمله،این است که مردم را به نیکی راغب سازد و
از بدي بترساند .
ص : 252
[ [سوره النساء ( 4): آیات 80 تا 81
اشاره
طائِفَهٌ مِنْهُمْ 􀀀 ذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَیَّتَ 􀀀 طاعَهٌ فَإِ 􀀀 اكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً ( 80 ) وَ یَقُولُونَ 􀀀 ما أَرْسَلْن 􀀀 تَوَلّ فَ
􀀀
اَللّ وَ مَنْ ی
􀀀
طاعَ هَ 􀀀 مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَ
( بِاللّ وَکِیلًا ( 81
􀀀
ی هِ 􀀀 اَللّ وَ کَف
􀀀
ا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ 􀀀 اَللّ یَکْتُبُ م
􀀀
غَیْرَ اَلَّذِي تَقُولُ وَ هُ
(1)
ترجمه
هر که پیامبر را اطاعت کند،خدا را اطاعت کرده است و هر که روي گردان شود، ترا حافظ و نگهبان،بر ایشان نفرستاده ایم و
می گویند:اطاعت می کنیم و چون از پیش تو می روند،گروهی از آنان غیر از آنچه تو می گویی در موقع شب می اندیشند و
خداوند اندیشۀ شبانۀ آنها را می نویسد،پس از ایشان اعراض و بر خدا توکل کن و خداوند براي اعتماد جستن به او کافی
است.
ص : 253
1) -سورة نساء آیۀ 81 جزء پنجم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 80 و 81
اشاره
قرائت
را به ادغام تاء در طاء خوانده و دیگران تاء را ظاهر کرده اند.ادغام تاء در طاء نیکوست،زیرا هر « بیت طائفه » ابو عمرو و حمزه
دو از یک ناحیه ادا می شوند.لکن ادغام طاء در تاء صحیح نیست زیرا طاء در موقع تلفظ،غلیظتر و با اطباق بیشتري ادا می
شود.پس همانطوري که ادغام حروف کم صداتر در حروف پر صداتر نیکوست،عکس آن نیز ناپسند است.کسانی که این دو
حروف را در یکدیگر ادغام نکرده اند،بخاطر جدایی آنها و اختلاف مخرج آنهاست.
لغت
مبرد گوید:تبییت،یعنی تدبیر چیزي در شب،عبیده بن هشام گوید:
اتونی فلم ارض ما بیتوا
و کانوا أتونی لامر نکر
یعنی پیش من آمدند و من از آنچه شبانه تدبیر کرده بودند راضی نشدم و آنها براي امر ناپسندي پیش من آمده بودند و
بیوت:چیزي است که صاحب آن براي آن بیتوته کند و تبییت:آمدن دشمن در شب.بنا بر این اصل معناي تبییت احکام چیزي
است در شب.
اعراب
اكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً 􀀀 ما أَرْسَلْن 􀀀 فَ
طاعه:مبتداست و خبر آن محذوف « و من تولی فلیس علیک باس لانک لم ترسل علیهم حفیظا »: :جواب جزاء است به تقدیر
منصوب شود جایز « تطیع طاعه »: اگر به تقدیر « امرنا طاعه » یا « عندنا طاعه »: است یا خبري است که مبتداي آن حذف شده یعنی
است.
ص : 254
مقصود
سپس خداوند مردم را بطاعت پیامبر ترغیب کرده،می فرماید:
اللّ
􀀀
طاعَ هَ 􀀀 مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَ
:هر کس طاعت پیامبر کند،طاعت خدا کرده است، زیرا اگر چه بواسطۀ اینکه با ارادة پیامبر موافقت کرده،طاعت پیامبر کرده
است،لکن در حقیقت اطاعت خدا کرده،زیرا مطابق امر و ارادة اوست.البته یک امر از دو امر نیست چنان که یک فعل از دو
فاعل نیست.
تَوَلّ
􀀀
وَ مَنْ ی
:هر کس اعراض کند و اطاعت نکند.
اكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً 􀀀 ما أَرْسَلْن 􀀀 فَ
:ابن زید گوید:یعنی ترا نفرستاده ایم که آنها را از اعراض حفظ کنی و با سلام مجبور سازي وي گوید:بنا بر این،باید این
سوره شوري 48 یعنی تنها بر ) « لاغُ􀀀 إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَ » : مطلب مربوط به آغاز بعثت پیامبر باشد،چنان که در جاي دیگر می فرماید
تو رسانیدن است)سپس بعداً امر بجهاد می کند.
برخی گفته اند:یعنی ترا نفرستاده ایم که آنها را از ارتکاب معصیت حفظ کنی.
این آیه،خاطر پیامبر را نسبت به روي گردان بودن مردم،تسلی می دهد و در عین حال شان پیامبر را بزرگ شمرده،می
گوید:طاعت او طاعت خداست.
پس از آن این مطلب را بیان می کند که منافقان،بظاهر مطیع و بباطن عاصی هستند،میفرماید:
طاعَهٌ 􀀀 وَ یَقُولُونَ
:حسن و سدي و ضحاك گویند:یعنی منافقین می گویند:روش ما طاعت است.
برخی گفته اند:منظور مسلمانان است که از آنها حکایت کرد که از مردم مثل خدا یا شدیدتر،می ترسند و اکنون از آنها
حکایت می کند که می گویند:امر ترا اطاعت می کنیم.
طائِفَهٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِي تَقُولُ 􀀀 ذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَیَّتَ 􀀀 فَإِ
:حسن و قتاده گویند:یعنی هر گاه پیش از تو می روند،شما را تکذیب می کنند و شبها چیزهایی غیر از آنچه شما می
گویید،در پیش می گیرند و می اندیشند.
ص : 255
ابن عباس و قتاده و سدي گویند:یعنی در شب آنچه گفته اند تغییر می دهند چه در دل تصمیم داشته اند که از اوامر و نواهی
تو سرپیچی کنند.
ابو عبیده و قتیبی گویند:یعنی شبها بر خلاف آنچه روزها بتو می گویند و اظهار می دارند،می اندیشند.
ا یُبَیِّتُونَ 􀀀 اللّ یَکْتُبُ م
􀀀
وَ هُ
:و خداوند تدبیرهاي خائنانۀ ایشان را در لوح محفوظ، ثبت می کند تا آنها را کیفر دهد.
زجاج گوید:یعنی آنها را می نویسد تا در قرآن بر تو نازل سازد.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ
:دستور می دهد که پیامبر از آنها اعراض کند و به آنها کاري نداشته باشد و کار آنها را مخفی و پوشیده بدارد تا
اسلام،استقرار یابد.
اللّ
􀀀
وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ
:و کار خود را بخدا واگذار و به او اعتماد کن.
بِاللّ وَکِیلًا
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
:خداوند براي حفظ تدبیري که به او واگذار می کنی،کافی است .
ص : 256
[ [سوره النساء ( 4): آیات 82 تا 83
اشاره
ذاعُوا بِهِ وَ 􀀀 جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اَلْأَمْنِ أَوِ اَلْخَوْفِ أَ 􀀀 ذا 􀀀 لافاً کَثِیراً ( 82 ) وَ إِ 􀀀 اَللّ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِ
􀀀
کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ هِ 􀀀 لا یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ 􀀀 أَ فَ
إِلاّ
􀀀
طانَ 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ اَلشَّیْ
􀀀
فَضْ لُ هِ 􀀀 ی أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ اَلَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا 􀀀 لَوْ رَدُّوهُ إِلَی اَلرَّسُولِ وَ إِل
( قَلِیلًا ( 83
(1)
ترجمه
آیا در بارة قرآن نمی اندیشند؟اگر از جانب غیر خدا بود،در آن اختلافی فراوان می یافتند.و هنگامی که ایشان را خبري از
امنیت یا ترس و ناامنی برسد، آن را منتشر می سازد و اگر آن را به پیامبر و اولو الامر،رد می کردند،آنهایی که از ایشان
پرسش می کنند،می فهمیدند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود،جز عدة کمی،شیطان را پیروي می کردند.
ص : 257
1) -آیۀ 82 و 83 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
83- بیان آیۀ 82
اشاره
لغت
تدبر:نظر در سرانجام کارها و تدابر:تقاطع و دشمنی است.فرق میان تدبر و تفکر این است که:تدبر،نظر در سرانجام ولی
تفکر،نظر در دلایل است.
اختلاف:امتناع دو چیز از اینکه جاي یکدیگر را بگیرند مثل سیاهی و سفیدي که این امتناع ذاتی آنهاست و مثل رفتن در
جهات مختلف.
اذاعوا: از مصدر اذاعه بمعناي تفریق.تبع هنگام ورود به مدینه گفت، و لقد شربت علی براجم شربه کادت بباقیه الحیات تذیع
یعنی سرچشمۀ براجم،آبی نوشیدم که نزدیک بود باقی حیات را از من جدا گرداند چه زالویی در گلویش گیر آمده بود که
نفس کشیدن را مانع می شد.اذاعه و اشاعه و افشاء اظهار و اعلان و همه بیک معنی و ضد کتمان و اسرار و اخفاء هستند.
استنباط:استخراج،خارج کردن هر چیزي براي اینکه بدیدة سر یا بدیدة چشم مشاهده گردد و نبط آبی است که از چاه خارج
می گردد.
مقصود
اشاره
لا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ 􀀀 أَ فَ
:آیا یهود و منافقان در بارة قرآن که در آن خلل و تناقضی نیست،نمی اندیشند،تا بدانند که حجتی قاطع است؟ برخی
گویند:یعنی بیندیشند تا بدانند که برآوردن مثل آن قدرت ندارند و معتقد شوند که سخن خلق نیست.
برخی گویند:یعنی در بارة آن اندیشه کنند تا پی برند که معناي آن منظم و احکام آن متناسب است و اجزاء آن بصدق
یکدیگر گواهی می دهند و عبارات آن دلنشین است.
ص : 258
برخی گویند:یعنی در بارة آن دقت کنند تا بدانند که چگونه بر انواع حکمتها احاطه دارد و به نیکی ها امر و از بدیها نهی می
کند و دریابند که قرآن،خبري است که مخبر آن راستگو است و انسانها را بسوي مکارم اخلاق فرا می خواند و بر نیکی و
زهد تشویق می کند،الفاظ آن فصیح و نظم آن دلپسند و معناي آن درست است،بنا بر این با توجه به این مزایا در می یابند که
این کتاب مقدس،بر خلاف سخن بشر است.
بنظر ما بهتر این است که همۀ این معانی را گرد آوریم و آنها را یک جا از آیه، مستفاد بدانیم زیرا هر کس با تدبر در آیه
بنگرد،همه این معانی را درك می کند.
اللّ
􀀀
کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ هِ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر قرآن کلام خدا نبود،یعنی اگر سخن پیامبر بود یا بشري او را تعلیم می داد،چنان که مخالفان می پنداشتند.
لافاً کَثِیراً 􀀀 لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِ
:اختلاف بسیاري در آن می یافتند.در بارة این جمله اقوالی است:
-1 قتاده و ابن عباس گویند:یعنی در قرآن تناقض و اختلاف از لحاظ حق و باطل می یافتند.
-2 زجاج گوید:یعنی در خبرهاي قرآن از اسرار درون ایشان،اختلاف می یافتند.
-3 ابو علی گوید:یعنی سخن قرآن یک نواخت نمی یافتند بلکه مشتمل- می یافتند بر سخن بلیغ و نارسا.
ابن عباس گوید:در قرآن تناقض،بسیار می دیدند زیرا کلام بشر،هنگامی که طولانی می شود و متضمن معناهایی باشد که
قرآن متضمن است از تناقض میان معانی و اختلاف میان الفاظ،خالی نخواهد ماند.لکن کلام خدا از همۀ این نقایص،مبري
سوره فصلت 42 یعنی دست باطل بدامن قرآن نمی رسد ) « لا مِنْ خَلْفِهِ 􀀀 اطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ 􀀀 لا یَأْتِیهِ الْب 􀀀» : است.چنان که می فرماید
نه از پیش رو و نه از پشت سر).
معانی که از این آیه استفاده می شوند.
-1 تقلید باطل است و در بارة اصول دین نباید طوق تقلید را بگردن افکند
ص : 259
زیرا این آیه مردم را تشویق به تفکر و تدبر می کند.
1)که گمان می کنند قرآن را جز به ) « حشویه » -2 از این آیه می فهمیم که قول
ص : 260
و اشارة اجمالی که به طرز فکر آنها شده،می توان تا حدي آنها را شناخت،لکن در بارة « حشویه » 1) -از بیان مؤلف در بارة -1
این گروه،مطالب و نظراتی ذکر شده است که بد نیست خوانندگان محترم،تا حدي با این مطالب،آشنایی پیدا کنند. سبکی در
شرح اصول ابن حاجب گوید:حشویه طایفه اي می باشند که از راه راست،گمراه گردیده و آیات الهی را بر آنچه ظاهر امر
حاکی است تفسیر کنند و معتقدند که مراد ایزدي هم همان است که آنان استنباط کرده اند. بدین نام نامیده شده اند براي
آنکه در حلقۀ درس حسن بصري بودند،حسن سخنانی از آنها شنید که با مذهب اسلام مخالف بود.فرمان داد تا آنها را
حلقۀ درس برند.این شد که آنان را به حشاء نسبت دادند و آنها را حشویه(بفتح شین)خواندند. و برخی گفته اند که « حشاء » به
چون جمعی از این طایفه،مجسمه هستند،خود هر چه هستند،باشند.اما چون جسم حشو است،بر این قیاس آنها را حشویه(به
سکون شین)نامیدند. برخی گفته اند:مراد بحشویه،طایفه اي هستند که بحث در آیات صفات را جایز ندانند،زیرا گویند: ما از
اجراء آن آیات،بر حسب ظاهر معذوریم ولی بدانچه خداي متعال فرموده،معتقدیم و جزم داریم که مراد الهی معنی ظاهر آیات
نیست و تأویل آن آیات را بخداوند واگذار کنند. برخی دیگر گفته اند:که آنان گروهی هستند که می گویند جایز است
خداي متعال با ما به مهملات خطاب کند و حشو را بر دین اطلاق کنند،چه گویند که دین ماخوذ از کتاب و سنت است و این
دو حشو،واسطۀ بین حق و پیمبر و مردم باشند. صفدي در آنجا که چهار مذهب اهل سنت را دسته بندي می کند،می
گوید:غالب حنفیان معتزله اند و غالب شافعیان اشعریند و غالب مالکیان قدریه اند و غالب حنبلیان از حشویه هستند و چنان که
معروف است قشري ترین مذاهب اهل سنت همان حنبلیان هستند که بیش از سایرین بظواهر قرآن تمسک می جویند.بعدها
کلمۀ حشویه،مانند یک صفت ذم،براي بسیاري از فرق بکار رفته است. لغتنامۀ دهخدا پس از شرحی در بارة ورود فلسفۀ
یونان،بدنیاي اسلام،می گوید:تا پیش از قرن سوم که این فلسفه،وارد دنیاي اسلام نشده بود،همۀ مسلمین قابل به رؤیت خدا و
ملائکه بودند و آیات قرآن را بر طبق ظاهر آن معنی می کردند:همچون نشستن خدا بر تخت و گذشتن وي از برابر صفوف
ملائکه.لکن بعدها معتزله و سایر پیروان فلسفه از وجود کلمۀ روح و مانند آن در قرآن استفاده نموده،آن را با موجودات
متافیزیک فلسفۀ یونان تطبیق کردند و وجود عالم متافیزیک
تفسیر پیامبر نمی توان فهمید،اشتباه است و زیرا دعوت به تفکر و تدبر در بارة قرآن، مستلزم این است که شخص بتواند مستقلا
معناي آن را درك کند.
-3 این آیه دلالت دارد بر اینکه.اگر قرآن از جانب خداوند نبود،از اختلاف و تناقض خالی نبود.
(1
(در اسلام اندك اندك پذیرفته شد و ملائکه و روحانیات،از موجودات عالم شناخته شدند و بنا بر این قابلیت رؤیت آنها سلب
شد و کسانی که طبق اصول متبع قدیم و صدر اسلام،قائل به تجسم بودند به نامهاي مجسمه و اهل الرویه و حشویه خوانده
شدند و عقاید ایشان مورد تحقیر قرار گرفت. معلوم نیست نویسنده یا نویسندگان این مطالب،تا چه حد در بارة این مطالب
تحقیق و بررسی و چنین نظري را ابداع کرده اند با توجه به اینکه آنچه در این باره از منابع دیگر،نظیر:کشاف اصطلاحات
الفنون،تعریفات جرجانی،الحور العین،المنیه و الامل،آنند راج،دایره المعارف فرید وجدي،ملل و نحل شهرستانی و...که پاره
اي از مطالب آنها را ما در اینجا از خود لغتنامه نقل کردیم، نقل کرده اند،چنین مطلبی را نمی رساند. می توان حدس زد
که:حشویه،مسلمانان صدر اسلام نبوده اند،بلکه آنان نیز در همان دوره هایی پیدا شده اند که اشاعره و معتزله و...ظهور کرده
اند.با ورود فلسفۀ یونان بمهد اسلام و باز شدن میدان بحث و مجادله و آمیزش مسلمین با فرقه هاي دیگر،جهشی در افکار
مسلمین پیدا شد و بسوي اینگونه مباحث و مجادلات کشانیده شدند،بخصوص که با توجه به مأخذ لغتنامه،هیچکس چنین
نظریه اي را اظهار نداشته است. گذشته از این،تعجب است که چگونه ادعا می کنند که مسلمین صدر اسلام با توجه بظواهر
آیات قرآنی،قائل به تجسم و سان دیدن خدا از فرشتگان!و بر تخت نشستن او شده بودند و بعداً فلسفۀ یونان آنها را بسوي
جهان متافیزیک،رهنمون گردید و یکباره افکار آنها را متوجه غیر مرئی بودن خدا و روح و فرشته و...گردید! ما به فلسفۀ
یونان و اینکه مسلمانان،از این فلسفه،چه تحولات فکري بطور مثبت یا منفی پیدا کردند،کاري نداریم.این مطلب احتیاج به
تحقیقاتی وسیع دارد و الا انسان را بهمان خطایی می کشاند که لغتنامه بسوي آن کشانیده شده است. فعلا راه را با توجه به
جنبۀ تفسیري کتاب،براي خوانندگان محترم نزدیک کرده،گوییم: اگر بناي مسلمانان صدر اسلام،بر عمل بظاهر قرآن
بوده،خود قرآن آیات صریح و قاطعی داشت که مرئی بودن و جسم بودن و اصولا شباهت خدا را از موجودات دیگر،اعم از
جسمانی و غیر جسمانی سلب می کرد و مسلمانان را براي اعتقاد بغیر مرئی بودن خداوند و توجه بعالم متافیزیک کافی بود!
ص : 261
-4 سخن متناقض،از فعل خداوند نیست زیرا اگر فعل او باشد،از جانب اوست نه از جانب غیر. اختلاف در کلام،بر سه قسم
است:
اختلاف تناقض،اختلاف تفاوت،و اختلاف قرائت.نوع دوم اختلاف، یعنی اختلاف تفاوت،بمعناي نیکی و زشتی و خطا و
صواب و...است سخنور حکیم،
(1
اعراف ) « رانِی 􀀀 لَنْ تَ » : (هنگامی که موسی بنا به توقع بنی اسرائیل در خواست کرد که خداوند خود را نشان دهد، خطاب آمد
همان آیه)از ابن عباس نقل می کند ) « تَجَلّ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ
􀀀
فَلَمّ ی
ا􀀀 » : 143 )یعنی هرگز مرا نمی بینی.در تفسیر مجمع البیان ذیل جملۀ
که وي می گفت:یعنی هنگامی که نور خدا براي کوه تجلی کرد...باید دانست که ابن عباس یکی از مفسران قرآن در صدر
اسلام است. صاحب تفسیر مجمع،می نویسد:علما اختلاف کرده اند در بارة اینکه چرا موسی از خداوند مسألت کرد که خود
را نشان دهد؟حال آنکه می دانست که خداوند قابل رؤیت نیست.سپس در پاسخ این سؤال مطالبی از کلیۀ مفسران عموماً نقل
می کند که نشان می دهد تا قرن ششم که وي این مطالب را نگاشته است،چه صحابه و تابعین و چه غیر آنها نوعاً قائل بعدم
سوره شوري 11 یعنی هیچ چیز مثل خدا نیست)و ) « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ » رؤیت خداوند بوده اند. بطور کلی قرآن کریم،با جملۀ
سوره انعام 103 یعنی چشمها او ) « صارُ 􀀀 لا تُدْرِکُهُ الْأَبْ 􀀀» : سوره فاطر 15 یعنی خداوند بی نیاز است)و جملۀ ) « اللّ هُوَ الْغَنِیُّ
􀀀
وَ هُ » جملۀ
را ادراك نمی کنند)و...هر گونه توهمی را از قبیل سان دیدن و بر تخت نشستن و...برطرف و او را
اول،آخر،مهیمن،سمیع،بصیر و...معرفی کرد و بدینترتیب مسلمانان صاحب فکر را دعوت کرد که:در بارة خداوند دقیقتر
بیندیشند و آیات متشابه تجسم،و...را با توجه به این آیات معنی کنند.بنا بر این اگر ساده دلانی بودند که در بند آیات متشابه
تجسم،رؤیت و...گرفتار بودند،روشنگران و اندیشمندانی نیز بودند که از این پیچ و خمها پا را فراتر گذارده،خدا را برتر
شناخته بودند.بخصوص که:رهبري شخص پیامبر و سپس « خیال و گمان و وهم و از هر چه گفته و شنیده و دیده اند » از
جانشینانش ضمن بیانات شیوا و ادعیۀ پر مغز خود،راه را به روي مسلمانان می گشود.تنها بررسی خطبه هاي توحیدي نهج
البلاغه،کافی است که اهمیت فکر واقعی اسلامی را در این مسائل،بخوبی نشان دهد و ثابت کند که نهج البلاغه،از لحاظ
بررسی و طرح مسائل فلسفی و متافیزیکی سه قرن بر ورود فلسفۀ یونان بدنیاي اسلام،سبقت دارد و همین امر برخی را دچار
شک و تردید کرده که شاید این سخنان پس از ورود فلسفۀ یونان بدنیاي اسلام،دیگران گفته و بعلی نسبت داده اند،که این
مطلب نیز اساسی ندارد و سخنان علی تالی تلو قرآن و قابل اشتباه کاري نیست(رجوع شود بمکتب اسلام سال 11 مقالات
جناب آقاي مطهري زیر عنوان سیري در نهج البلاغه)
ص : 262
سخن خود را از خطا و زشتی دور،نگاه می دارد.بدیهی است که در قرآن کریم، این نوع اختلاف،وجود ندارد،همانطوري که
تناقض که نوع اول اختلاف است، نیز وجود ندارد.اما اختلاف قرائت و تلاوت،نظیر اختلافی که در وجوه قرآن است و
اختلافی که در تعداد آیات و سوره ها وجود دارد و اختلافی که میان احکام،از لحاظ ناسخ و منسوخ وجود دارد،اینگونه
اختلافات،در قرآن موجود است و همۀ آنها حق و صواب هستند.
برخی می گویند:اینکه در قرآن،تناقضی وجود ندارد،دلیل است بر اینکه قرآن سخن خداست،زیرا اگر چنین نبود خداوند در
این آیه به آن استدلال نمی کرد و اگر استدلال نکرده بود،ممکن بود کسی بگوید:چه مانعی دارد که گویندة سخن طوري
دقیق شده باشد که آن را از تناقض،منزه کرده باشد.لکن واضح است که بنا- بر این استدلال،هنگامی می توان عدم تناقض را
جهت اعجاز قرآن دانست که یقین داشته باشیم که پیامبر راست گفته و قرآن سخن خداست.
پس از این آیه،خداوند مجدداً به شرح حال آنها پرداخته،می فرماید:
جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ 􀀀 ذا 􀀀 وَ إِ
:هر گاه به منافقان یا بقولی مسلمانان ضعیف و زبون،خبري برسد که حاکی از یورش دشمن به مدینه باشد و ایجاد ترس کند
یا حاکی از پیروزي مؤمنان بر دشمن باشد و ایجاد امنیتی کند.
ذاعُوا بِهِ 􀀀أَ
:این خبر را در میان مردم منتشر می کنند،بدون اینکه به صحت آن یقین داشته باشند.
خداوند از انتشار اینگونه اخبار کراهت دارد،زیرا خواه ناخواه منتشر کنندگان آن از دروغگویی مصون نخواهند بود و همچنین
اخبار وحشت آور،مردم
(1
(آیا نهج البلاغه علی را نویسندة یا نویسندگان محترم لغتنامه،مربوط به بعد از قرن سوم و عصر ورود فلسفه بمهد اسلام می
دانند یا قبل؟اگر مربوط به قبل می دانند-که حتماً هم چنین است- چه خوب است در بارة مسائل تحقیق بیشتري بعمل بیاورند
یا لا اقل چه خوب بود مدارك استنباطات خود را در اختیار ما قرار می دادند!
ص : 263
مؤمن را دچار ترس و نگرانی می سازد.سپس می فرماید:
ی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ 􀀀 وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِل
:اگر سکوت می کردند تا پیامبر و اولو الامر-که بقول امام صادق(ع)ائمۀ معصومین هستند-اظهار می کردند،دیگران هم اطلاع
حاصل می کردند.
اختلاف در بارة اولو الامر
-1 سدي و ابن زید و ابو علی و جبایی گویند:اولو الامر،فرماندهان سریّه ها- جنگهایی که پیامبر در آنها حضور نداشت-و
والیان هستند.
-2 حسن و قتاده و دیگران گویند:اولوا الامر،علما و فقهاي ملازم پیامبر بوده اند،زیرا آنان اگر از حقیقت آن اخبار وحشتناك
از پیامبر سؤال می کردند،علم پیدا می کردند.زجاج نیز همین نظر را اختیار کرده است.
ابو علی جبایی گوید:این نظر صحیح نیست،زیرا اولو الامر به کسانی گفته می شود که زمامدار مردم باشند.
لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ:
-1 زجاج گوید،یعنی آنان که در پی استخراج خبر هستند،می فهمند.
-2 ابن عباس و ابو العالیه گویند:یعنی آنان که در تجسس آن هستند.
-3 ضحاك گوید:یعنی آنها که در جستجوي خبر هستند.
-4 عکرمه گوید:یعنی آنان که از اخبار سؤال می کنند.وي گوید:استنباط خبر،یعنی سؤال کردن آن از پیامبر.
بدیهی است که همۀ این معانی به یکدیگر نزدیک هستند.
مِنْهُمْ
:این ضمیر،بقولی به اولو الامر برمی گردد،چنان که ظاهر کلام همین است و بقولی به منافقان یا مسلمانان ضعیف برمی گردد.
اللّ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ
􀀀
لا فَضْلُ هِ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر الطاف خداوند و رحمتش شامل حال شما نمی شد.
ص : 264
اقوال
-1 ابن عباس گوید:فضل خدا اسلام و رحمتش قرآن است.
-2 ضحاك و سدي و جبایی گویند،فضل خدا پیامبر و رحمتش قرآن است.
-3 از امام باقر(ع)و امام صادق(ع)روایت شده است که:فضل و رحمت خدا یعنی پیامبر(ص)و علی(ع).
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
طانَ 􀀀 لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْ
:جز گروه کمی،از شیطان پیروي می کردید.
گفته اند:در این باره اقوالی است:
است. « ذاعُوا بِهِ 􀀀أَ» -1 در این کلام،تقدیم و تاخیر،روي داده است و استثناء از
یعنی:اذاعوا به الا قلیلا(جز عدة کمی سایرین اخبار را نسنجیده و نفهمیده،در میان مردم منتشر می سازند)این قول از ابن عباس
است.مبرد و کسایی و فراء و بلخی و طبري نیز همین قول را اختیار کرده و گفته اند:این قول بهتر است زیرا شایع کردن نیز
بیشتر از استنباط است.
است،یعنی آنهایی که در صدد استنباط خبر هستند-جز کمی از آنان-می دانند این « لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ » : -2 استثنا از
قول را اکثر اهل لغت، اختیار کرده اند.
-3 این جمله را باید طبق ظاهر آن معنی کرد،بدون اینکه تقدیم و تاخیري در آن اتفاق افتاده باشد.منظور قرآن این است
که:اگر لطف و رحمت خداوند شامل حال مردم نشده و بوسیلۀ پیامبر و قرآن،آنان را براه راست دعوت نکرده بود، جز عدة
کمی از آنان،بقیه پیرو شیطان می شدند،چنان که پیش از بعثت پیامبر، چنین بود و اشخاص معدودي مثل:قس بن ساعده و زید
بن عمرو بن نفیل و ورقه بن نوفل و براء شنی و ابو ذر غفاري و طالبان دین،در برابر تودة شیطان،اهل هدایت و خداپرستی
بودند،این قول از انباري است.
-4 اگر فضل خدا و رحمتش به وسیلۀ یاري و پیروزیهاي پی در پی شامل حال شما نمی شد،از وسوسه هایی که شیطان به شما
القا می کند و اندیشه هاي فاسدي که به ضعف و
ص : 265
سستی و سستی اراده و کمی بصیرت،می انجامند،پیروي می کردید.تنها قلیلی از برجستگان اصحاب پیامبر که اهل بصیرت
کامل و عزم راسخ هستند،از رحمت خدا مأیوس نمی شوند و در یاري خدا و درستی وعده اش تردید نمی کنند،اگر چه در
تحقق آن گذشت زمان باشد.و خداوند داناتر است .
نظم آیه:
به سابق اختلاف شده است: «.. لا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ 􀀀 أَ فَ » : در بارة وجه اتصال
زیرا خداوند بر اسرار باطنی منافقان،آگاه است و این آگاهی بخاطر این است که « طاعَهٌ 􀀀 یَقُولُونَ » -1 این آیه متصل است به
است و اگر بخاطر چیزي دیگر بود،خبر با واقع مطابقت نمی کرد. « علام الغیوب » او
آیه 79 )در آن آیه،بیان داشت که پیامبر فرستادة ) « بِاللّ شَهِیداً
􀀀
ی هِ 􀀀 لِلنّ رَسُولاً وَ کَف
اسِ 􀀀 أَر اكَ􀀀 وَ سَْلْن » -2 این آیه متصل است به
خداست و در این آیه،دستور می دهد که در بارة معجزه اش یعنی قرآن،تامل کنند .
ص : 266
[ [سوره النساء ( 4): آیات 84 تا 85
اشاره
اَللّ أَشَ دُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا
􀀀
اَللّ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ هُ
􀀀
إِلاّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَسَ ی هُ
􀀀
لا تُکَلَّفُ 􀀀 اَللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀فَق
( ی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً ( 85 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا وَ 􀀀 اعَهً سَیِّئَهً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْه 􀀀 ا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَف 􀀀 اعَهً حَسَنَهً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْه 􀀀 84 ) مَنْ یَشْفَعْ شَف )
(1)
ترجمه
پس در راه خدا جنگ کن،تکلیفی جز نسبت به نفس خود نداري.و مؤمنان را تشویق کن.شاید خداوند از فشار کافران
جلوگیري کند و خداوند عذاب و کیفرش سخت تر است.
کسی که شفاعتی نیکو کند،برایش بهره اي از آن است و کسی که شفاعتی ناپسند کند،برایش سهمی از آن است و خداوند
بر هر چیزي تواناست.
ص : 267
1) -آیۀ 84 و 85 سوره چهار نسأ جزء پنجم -1
بیان آیۀ 84
اشاره
لغت
نکول:خودداري کردن از کاري بجهت ترس.نکال،چیزي که عبرت براي دیگران قرار گیرد و تنکیل:عقوبت و کیفر.
مقصود
اشاره
در این آیه،مجدداً امر بجهاد کرده،می فرماید:
اللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀فَق
:در راه خدا جهاد کن.
گفته اند:دو قول است: « فاء » در بارة
آیه 74 )پس معنی این است:اگر اجر عظیم می خواهی،در راه خدا جهاد ) «... اللّ فَیُقْتَلْ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ مَنْ یُق » : -1 جواب است از
کن.
اللّ (آیه 75 )این قول از زجاج است.یعنی در ترك جهاد،بهره اي نصیب تو نمی
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ... 􀀀 لا تُق 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀 وَ م » : -2 متصل به
شود که آن را ترك کنی.این خطاب تنها متوجه پیامبر است و خداوند خود او را بجهاد در راه خدا امر می کند.
إِلاّ نَفْسَکَ
􀀀
لا تُکَلَّفُ 􀀀
:تو مسئول کار خود هستی و از کارهاي دیگران ضرري بتو نخواهد رسید،پس تخلف منافقان از جنگ،ناراحت مباش که ضرر
آن دامنگیر خودشان می شود.
وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ
:مؤمنان را به جهاد تشویق کن.
اللّ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا
􀀀
عَسَی هُ
:شاید خداوند از سختگیري کافران منع کند.
شاید)بگوید،منظورش وجوب و لزوم است زیرا هر گاه کریم مردم را نسبت )« عسی » حسن گوید:وقتی خداوند در کلام خود
بنویدي به طمع بیندازد،در حقیقت
ص : 268
وعدة قطعی بآنها می دهد.بنا بر این تطمیع خداوند به معناي تقویت یکی از دو طرف احتمال است نه بمعناي مساوي بودن دو
طرف احتمال.نظیر آیۀ شریفه این جمله است:
اطع ربک فی کل ما امرك به و نهاك عسی ان تفلح بطاعتک یعنی:از اوامر و نواهی خدا اطاعت کن،شاید رستگار شوي.
اللّ أَشَ دُّ بَأْساً وَ أَشَ دُّ تَنْکِیلًا :و
􀀀
شاید بمعناي شک نیست،بلکه وجوب و لزوم را افاده می کند.) وَ هُ )« عسی » (بدیهی است که
خداوند داراي عذاب و کیفري سختتر است.این معنی از حسن و قتاده است.ابو علی جبایی گوید:تنکیل به معناي رسوایی
است.برخی گفته اند:تنکیل کارهایی است که بدست مسلمین نسبت بآنان انجام شد،مثل اسیري، کشتن.خراب کردن خانه ها.و
برخی گفته اند:بمعناي انتقام و هلاك کردن است.
داستان
کلبی گوید:چون در روز احد،ابو سفیان بمکه بازگشت،با پیامبر وعده گذاشت که در موسم بدر صغري که در بازاري در ماه
ذي القعده بود،همدیگر را ملاقات کنند:چون روز موعود نزدیک شد،پیامبر دستور داد که مسلمانان به میعاد بروند و آنها
سستی ورزیدند و به سختی کراهت نشان دادند،از اینرو خداوند،این آیه را فرستاد.پیامبر مردم مؤمن را براي جنگ بسیج کرد
آمدند و خداوند ایشان را از شر دشمن نجات داد و ابو سفیان « بدر » ولی کسی جز 70 سوار با پیامبر حرکت نکرد.این عده به
ایشان را در نیافت و جنگی روي نداد و پیامبر اسلام و همراهان سالم بازگشتند .
ص : 269
بیان آیۀ 85
اشاره
لغت
شفاعت:اصل این کلمه از شفع است که به معناي جفت و ضد وتر می باشد،چه در حقیقت کسی که براي دیگري وساطت می
کند، خود را رفیق و دوم او قرار داده است.
شفیع به کسی گویند که ملک دیگري را ضمیمۀ ملک خود سازد.
شفاعت پیامبر
مسلمین در بارة کیفیت شفاعت پیامبر در روز قیامت،اختلاف کرده اند:
معتزله و پیروان ایشان گویند:پیامبر،اهل بهشت را شفاعت می کند تا خداوند بر درجات ایشان بیفزاید.
دیگران گویند:پیامبر آن عده از گنهکاران امت را که خداوند از دینشان راضی است،شفاعت می کند تا بدان وسیله کیفر آنها
ساقط شود.
است(یعنی بر کوهان شتر گلیمی افکنده و بر او سوار شوند)در حقیقت در موقع « اکتفلت البعیر » کفل:بهره و نصیب.این کلمه از
سوار شدن بر شتر،از همۀ پشت شتر استفاده نمی شود بلکه از قسمتی از آن،استفاده می شود.
بمعناي عجز است و کفالت به نفس « کفل » ازهري گوید:کفل یعنی کسی که بخوبی سوار بر اسب نمی شود و اصل این کلمه
و مال نیز از همین است و کفل بمعناي مثل است.
است و قوت،وسیله اي است که جان انسان را حفظ کند و مقیت،کسی است که بر حفظ جان و « قوت » مقیت:اصل این کلمه از
دادن قوت قدرت داشته باشد.چنان که شاعر گوید:
و ذي ضغن کففت النفس عنه
و کنت علی مساءته مقیتاً
یعنی:صاحب کینه اي که خود را از او حفظ کردم و بر بدي او مقتدر بودم.
ص : 270
مقصود
اشاره
ا􀀀 اعَهً حَسَنَهً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْه 􀀀 مَنْ یَشْفَعْ شَف
:کسی که شفاعتی نیکو کند،برایش بهره اي از آن است.
ا􀀀 اعَهً سَیِّئَهً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْه 􀀀 وَ مَنْ یَشْفَعْ شَف
:و کسی که شفاعتی ناپسند کند،براي او گناهی از آن است.
معناي شفاعت
-1 کلبی و ابن عباس گویند:مقصود اصلاح میان دو نفر است و هر کس میان دو نفر اصلاح بدهد،از اینکار پاداش می برد و
اگر کسی میان دو نفر سخن چینی کند،از اینکار گناه می برد.
-2 مجاهد و حسن گویند:شفاعت نیکو و شفاعت ناپسند،وساطت هایی است که مردم براي یکدیگر انجام می دهند.گویند:هر
چه که وساطت در بارة آن از نظر دین جایز باشد،شفاعت نیکو و هر چه از نظر دین،شفاعت و وساطت در بارة آن جایز نباشد،
شفاعت ناپسند خواهد بود و اضافه می کنند که:اگر کسی شفاعت نیکو کند،اجر می برد اگر چه شفاعتش پذیرفته نشود زیرا
کسی که شفاعتش قبول شود...)مؤید آن،این دو حدیث )«... و من یشفع »: و نفرموده است «... وَ مَنْ یَشْفَعْ » : خداوند فرموده است
- است: 1
یعنی:شفاعت کنید تا پاداش بگیرید. « اشفعوا تؤجروا »
-2
اللّ فی ملکه و من اعان علی خصومه بغیر علم کان فی سخط الله حتی
􀀀
اللّ فقد ضاد ه
􀀀
من حالت شفاعته دون حد من حدود ه »
یعنی:کسی که شفاعتش جلو یکی از حدود الهی،حایل شود،با خداوند در سلطنتش مخالفت کرده است و کسی که « ینزع
بدون علم بر نزاعی کمک کند،در غضب خداست تا وقتی که از اینکار جدا شود.
-3 ابو جبایی گوید:شفاعت نیکو دعاي خیر براي مردم مؤمن و شفاعت ناپسند دعاي بد در بارة ایشان است.وي اضافه می کند
که:یهودیان در بارة مردم مؤمن دعاي بد می کردند و خداوند ایشان را از این کار،ترسانید.
-4 برخی گویند:شفاعت در اینجا این است که انسان در جهاد با دشمن،جفت و پشتیبان رفیق خود گردد،از این شفاعت،بهرة
دنیویش غنیمت و پیروزي اخرویش
ص : 271
اجر و پاداش است.و اگر در معصیتی با او جفت گردد،بهرة دنیویش سرزنش و بهرة اخرویش کیفر خواهد بود.
کلمۀ کفل بمعناي وزر است بقول حسن و قتاده،و بمعناي بهره و نصیب است بقول سدي و ربیع و همۀ اهل لغت.در هر
صورت مراد این است که شفاعتهاي ناپسند،براي انسان بهره اي از شر فراهم می آورند.
ی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً 􀀀 اللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند بر هر چیزي تواناست
معانی مقیت از نظر مفسران
-1 سدي و ابن زید گویند:مقیت بمعناي مقتدر است.
-2 ابن عباس گوید:مقیت،کسی است که هر چیزي را از روي حساب می دهد و حساب آن را حفظ می کند.
-3 مجاهد گوید:بمعناي گواه است.
-4 نیز مجاهد گوید:بمعناي حساب کننده است.
-5 ابو علی جبایی گوید:مجازات کننده است زیرا خداوند جزاي هر نیک و بدي را می دهد .
نظم آیه
وجه اتصال این آیه،به سابق این است که:خداوند در آیۀ قبل فرمود:تو مسئول کار خود هستی و مسئولیت دیگران بگردن تو
نیست از اینرو در اینجا می فرماید:مع الوصف تو بخاطر دعوت مؤمنان بسوي حق،همان اجر را داري که انسان از اینکه شفاعتی
نیکو در بارة کسی کند،بهره مند می شود.تا توهم نشود که اگر انسان بعمل دیگران مؤاخذه نمی شود،از عمل نیکوي دیگران
هم بی بهره می ماند.این وجه از علی بن عیسی است.
و گفته شده است که:وجه اتصال این است که:هر گاه کسی خیري براي دیگري طلب کند و به او برسد،نصیبی هم بخودش
می رسد و از آنجا که تو بر اثر دعوت بجهاد و تشویق مومنان نسبت به آن،براي ایشان طلب خیر کرده اي،بی نصیب نخواهی
ماند.
قاضی گوید:بهترین وجهی که در اینباره گفته شده،همین است .
ص : 272
[ [سوره النساء ( 4): آیات 86 تا 87
اشاره
امَهِ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 إِلاّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِل
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اَللّ
􀀀
ی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً ( 86 ) هُ 􀀀 کانَ عَل 􀀀 اَللّ
􀀀
ا إِنَّ هَ 􀀀 ا أَوْ رُدُّوه 􀀀 ذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْه 􀀀 وَ إِ
( اَللّ حَدِیثاً ( 87
􀀀
لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ هِ 􀀀
(1)
ترجمه
هر گاه شما را تحیت بگویند،شما به نیکوتر از آن تحیت بگویید یا خود آن تحیت را رد کنید،که خداوند بر هر چیزي حساب
کننده است.
خداوند که جز او خدایی نیست،شما را تا روز قیامت که شکی در آن نیست، جمع می کند و کی راستگوتر از خداست؟
ص : 273
1) -آیۀ 86 و 87 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 86
اشاره
لغت
تحیت:سلام.شاعر گوید:
انا محیوك یا سلمی فحیینا
و ان سقیت کرام الناس فاسقینا
یعنی:اي سلمی،ما ترا درود می فرستیم،پس تو هم بر ما درود بفرست.و اگر مردمان کریم را سیرآب می گردانی ما را سیرآب
گردان.
حسیب:نگه دارندة هر چیزي بطوري که هیچ چیز را مورد غفلت قرار ندهد.
یعنی مرا کفایت )« حسبی کذا » دانسته، آن را از « کافی » این کلمه از حساب بمعناي شمردن است و کسی که این کلمه را بمعناي
این است که:خداوند به هر چیزي،علم دارد و جزا،باندازة حساب می دهد و « حسیب » می کند)گرفته است.زجاج گوید:معناي
( یعنی:عطاي کافی(سوره نبأ 36 « ساباً 􀀀 طاءً حِ 􀀀 عَ» : قول خداوند
مقصود
ا􀀀 ذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْه 􀀀 وَ إِ
:خداوند به مسلمانان امر می کند که سلام مسلمان را،بصورتی بهتر از سلام خودش پاسخ بدهند و سلام غیر مسلمان را
مخصوص مسلمانان است. « ا􀀀 بِأَحْسَنَ مِنْه » پاسخ دهند نه بیشتر.بنا بر این « علیکم » با
ا􀀀 أَوْ رُدُّوه
:ابن عباس گوید:ردّ خود تحیت و سلام،بدون اضافه،براي اهل کتاب است.
در جوابش بگویید: « السلام علیکم »: بنا بر این هر گاه مسلمان بگوید
و« اللّ و برکاته
􀀀
علیکم السلام و رحمه ه »: در جوابش بگویید « اللّ
􀀀
السلام علیکم و رحمه ه »: و اگر بگوید « اللّ
􀀀
علیکم السلام و رحمه ه »
این تحیتی است بهتر از تحیت اول و آخرین حد سلام همین است.
ص : 274
نیز براي مسلمانان است،بنا بر این هر گاه مسلمانی سلام کند،باید به « ا􀀀 أَوْ رُدُّوه » : سدي و عطا و ابن جریج و ابراهیم گویند
هر گاه اهل » صورتی نیکوتر از سلام خودش یا مثل آن به او پاسخ داد.این گفتار،قویتر است،زیرا از پیامبر گرامی است که
.« و علیکم »: کتاب بر شما سلام کنند،بگویید
علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:امام باقر(ع)و امام صادق(ع)می فرمایند:
سلام و هر کار نیکی است. « تحیت » مقصود از
اللّ و
􀀀
و علیک السلام و رحمه ه »: پیامبر فرمود « السلام علیک »: حسن گفته است که:مردي بر پیامبر گرامی داخل شد و گفت
دیگري وارد شد و « اللّ و برکاته
􀀀
و علیک السلام و رحمه ه »: پیامبر فرمود « اللّ
􀀀
السلام علیک و رحمه ه »: دیگري آمد و گفت « برکاته
عرض کردند:شما بر تحیت « اللّ و برکاته
􀀀
و علیک السلام و رحمه ه »: و پیامبر فرمود « اللّ و برکاته
􀀀
السلام علیک و رحمه ه »: گفت
اولی و دومی افزودید،لیکن بر تحیت سومی چیزي نیفزودید.فرمود او چیزي از تحیت براي من باقی نگذاشت، از اینرو همان را
به او بازگردانیدم.
ده « السلام علیکم » کسی که بگوید »: واحدي باسناد خود از ابی امامه از مالک بن تیهان نقل کرده است که پیامبر گرامی فرمود
بیست حسنه برایش نوشته می شود و کسی که « اللّ
􀀀
السلام علیکم و رحمه ه »: حسنه برایش نوشته می شود و کسی که بگوید
.« سی حسنه برایش نوشته می شود « اللّ و برکاته
􀀀
السلام علیکم و رحمه ه »: بگوید
ی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً 􀀀 کانَ عَل 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:مجاهد گوید:یعنی خداوند بر هر چیزي نگهبان است.برخی گفته اند:کفایت کننده است.ابن عباس گوید:جزا دهنده است.
دلالت آیه
این آیه دلالت می کند بر وجوب رد سلام،زیرا ظاهر امر مقتضی وجوب است.
حسن و جماعتی از مفسران گویند:سلام،مستحبّ و پاسخ آن واجب است.پاسخ سلام، گاهی واجب کفایی است و گاهی هم
واجب عینی است و آن در صورتی است که شخص معینی مورد نظر باشد یا اینکه غیر از او کسی نباشد.در اینصورت باید
خود او پاسخ
ص : 275
سلام را بدهد.
نظم آیه
وجه اتصال این آیه به سابق این است که:منظور از سلامت،مسالمت و مسالمت، ضد حرب است.از آنجا که در آیات
پیش،فرمان جنگ با مشرکین داده بود،در این آیه می گوید:هر کس مایل بصلح و مسالمت باشد و خود را براي آن آماده
سازد و براي مؤمنان تحیت و درود بفرستد،باید از او بپذیرند
ص : 276
بیان آیۀ 87
اشاره
اعراب
لَیَجْمَعَنَّکُمْ
یعنی چه کسی از حیث فهم بهتر از زید است.بنا بر این جملۀ بالا در لفظ « و من احسن من زید فهماً » :لام قسم حدیثا:تمیز مثل
استفهام و در معنی تقریر است.
مقصود
إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اَللّ
􀀀
هُ
امَهِ :شما را بعد از مرگ مبعوث می کند و همه را 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 :خداوند،جز او کسی نیست.تفسیر این جمله گذشت لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِل
به موقف حساب که در آنجا میان اهل طاعت و اهل معصیت،داوري می شود می کشاند.
زجاج گوید:یعنی شما را در مرگ و در قبرهایتان جمع می کند.
لا رَیْبَ فِیهِ 􀀀
:در اینباره شکی نیست.
یَوْمَ یَقُومُ » : علت اینکه:روز قیامت گفته شده،این است که مردم در این روز از قبرهاي خود قیام می کنند.چنان که قرآن گوید
اللّ حَدِیثاً
􀀀
سوره مطففین 6 یعنی روزي که مردم براي پروردگار جهانیان قیام می کنند) وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ هِ ) « الَمِینَ 􀀀 النّ لِرَبِّ الْع
اس􀀀 ُ
:چه کسی از حیث وعده و عدم خلف آن از خداوند راستگوتر است.
برخی گفته اند:یعنی هیچکس در خبري که می دهد،از خداوند راستگوتر نیست.
نظم آیه
چون در آیات پیش خداوند،امر و نهی کرد،در اینجا بیان می کند،که او خدایی است که غیر او کسی سزاوار عبادت نیست.بنا
بر این وظیفۀ شماست که بر طبق امر او رفتار کنید زیرا جزاي آن را به شما می دهد.سپس وقت جزا را نیز تعیین می کند.
محاسب)در آیه پیش است. )« حسیب » برخی گفته اند:اتصال این آیه به کلمۀ
یعنی حسیب خدایی است که شما را جمع می کند و پاداش و کیفر می دهد .
ص : 277
[ [سوره النساء ( 4): آیات 88 تا 89
اشاره
( اَللّ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ( 88
􀀀
اَللّ وَ مَنْ یُضْ لِلِ هُ
􀀀
ما کَسَ بُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ هُ 􀀀 اَللّ أَرْکَسَ هُمْ بِ
􀀀
افِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ هُ 􀀀 ما لَکُمْ فِی اَلْمُن 􀀀 فَ
اَللّ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ
􀀀
اجِرُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 حَتّ یُه
ی􀀀 أَو اءَ􀀀 فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ لِْی 􀀀 واء 􀀀 سَ ما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ 􀀀 وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَ
( لا نَصِیراً ( 89 􀀀 لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیا وَ 􀀀 وَجَدْتُمُوهُمْ وَ
(1)
ترجمه
چرا در بارة منافقان اختلاف می کنید؟و خداوند بواسطۀ کردارشان ایشان را رد کرده است.آیا می خواهید کسی که خدا
گمراهش کرده،هدایت کنید؟پس هیچگاه براي او راهی نمی یابی.
میل دارند که شما کافر شوید،همانطوري که ایشان کافر شدند تا همۀ شما مساوي باشید.پس از ایشان دوستی و یاري مخواهید
تا در راه خدا مهاجرت کنند و اگر اعراض کردند،آنها را بگیرید و هر جا یافتید،بکشید و از ایشان،دوست و یاري کننده اي
مخواهید.
ص : 278
1) -آیۀ 88 و 89 سورة 4 نساء جزء پنجم -1
بیان آیه 88
اشاره
لغت
ارکاس:رد.امیه بن ابی الصلت گوید:
فارکسوا فی حمیم النار انهم
کانوا عصاه و قالوا الافک و الزورا
یعنی به حمیم جهنم بازگشتند زیرا ایشان عاصی بودند و دروغ و تهمت بر زبان آوردند.
اعراب
می باشد. « لک» فئتین:حال و عامل آن معناي فعلی است که در
شان نزول
در بارة اینکه آیه در بارة چه کسی نازل شده،اختلاف کرده اند.
مجاهد و حسن گویند:در بارة قومی نازل شده است که از مکه بمدینه آمدند و براي مسلمانان اظهار اسلام کردند،آن گاه
بمکه بازگشتند بخاطر اینکه زندگی در مدینه را دشوار شمردند و در آنجا اظهار شرك کردند و سپس با گروهی از مشرکین
به یمامه سفر کردند.مسلمانان خواستند با آنها بجنگند ولی میانشان اختلاف افتاد.
دسته اي گفتند:جنگ نمی کنیم زیرا آنها اهل ایمانند.دسته اي دیگر گفتند:آنها مشرك هستند.از اینرو در بارة ایشان آیه نازل
شد. همین مضمون از امام باقر(ع) نیز روایت شده است.
سوره آل ) « اکُمْ 􀀀 الًا لَاتَّبَعْن 􀀀 لَوْ نَعْلَمُ قِت » : زید بن ثابت گوید:آیه در بارة کسانی نازل شد که از جنگ احد،تخلف کردند و گفتند
عمران 167 یعنی اگر قتالی می دانستیم شما را تبعیت می کردیم)اصحاب پیامبر در بارة ایشان اختلاف کردند:
برخی گفتند:آنها را می کشیم و برخی دیگر گفتند.آنها را نمی کشیم.
ص : 279
مقصود
در این آیه خداوند باز هم بشرح حال منافقان پرداخته،می فرماید:
افِقِینَ فِئَتَیْنِ 􀀀 ما لَکُمْ فِی الْمُن 􀀀 فَ
:چرا در بارة این منافقان،دو دسته شده اید و دسته اي از شما ایشان را تکفیر می کنید و دسته اي دیگر ایشان را تکفیر نمی
کنید.
ما کَسَبُوا 􀀀 اللّ أَرْکَسَهُمْ بِ
􀀀
وَ هُ
:ابن عباس گوید:یعنی خداوند بواسطۀ اظهار کفر، ایشان را به حکم کفار برگردانده است.قتاده گوید:یعنی خداوند ایشان را
بواسطۀ کفر هلاکشان کرده است.ابو مسلم گوید:یعنی خداوند ایشان را خوار گردانید تا بر کفر خود پایدار بماندند.و اگر
تردیدي در این باره داشتند،تردید آنها برطرف شد،از اینرو خداوند خبر می دهد که آنها را خوار و بکفرشان باز گردانیده
است.
اللّ
􀀀
أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ هُ
:آیا می خواهید به هدایت کسی حکم کنید که خداوند به گمراهیش حکم کرده و او را گمراه نامیده است؟برخی گفته
اند:یعنی می خواهید کسانی را هدایت کنید که خداوند خوارشان کرده و مثل مردم مؤمن به ایشان توفیق ایمان نه بخشیده
است؟زیرا ایشان بر اثر معصیت و مخالفت،مستحق این خواري و این کیفر هستند و خدا بگمراهی ایشان حکم کرده و آنها را
بخود واگذارده است.
ابو علی جبایی گوید:یعنی آیا می خواهید کسانی را به راه بهشت هدایت کنید، که خداوند ایشان را از راه بهشت،گمراه کرده
من ضلل »: و از ثواب محروم ساخته است؟سپس بر قول اول طعنه زده است که اگر منظور نامگذاري و حکم بود،می گفت
یعنی کسی که خدا گمراهش کرده). )« اللّ
􀀀
من اضل ه » یعنی کسی که خداوند به او نسبت گمراهی داده است)و نه )« اللّ
􀀀
ه
هر دو را استعمال می کند و از آنها یک معنی اراده می کند چنان که « اکفرته و کفرته »: لکن این ایراد ناوارد است زیرا عرب
کمیت گوید:
و طائفه قد اکفرونی بحبکم
و طائفه قالوا مسیء و مذنب
یعنی گروهی بدوستی شما بمن نسبت کفر دادند و گروهی نسبت کفر ندادند ولی گفتند:گناهکار است:(بنا بر این:اضل و
ضلل هم فرقی ندارند.)
ص : 280
دیگر اینکه خداوند مؤمنان را اینطور وصف کرد که ایشان را اهل هدایت می نامند،چه می گفتند:آنها مؤمن هستند،از اینرو
خداوند متعال فرمود:در بارة ایشان اختلاف نکنید و همگی آنها را منافق بنامید.
اللّ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا
􀀀
وَ مَنْ یُضْلِلِ هُ
:کسی که خداوند او را بگمراهی نسبت دهد، فایده اي ندارد که دیگري به هدایت او حکم کند.چنان که گفته می شود:کسی
که قاضی او را جرح کند و به او نسبت بی عدالتی دهد،تعدیل دیگران براي او فایده ندارد.
جعفر بن حرث گوید:کسی که خداوند در حکم او را گمراه گردانیده است، براي او در گمراهیش حجتی نمی یابی.وي
گوید:دلیل اینکه آنان خودشان این کفر را براي خود کسب کرده اند و خداوند آنها را بر این کار اجبار نکرده،این است که
و کافري را بخود آنها نسبت داده و اضافه فرموده است . « ما کَفَرُوا 􀀀 وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَ » : به دنبال این آیه،می فرماید
ص : 281
بیان آیۀ 89
اشاره
مقصود
در این آیه خداوند،احوال این مردم منافق را بیان داشته،می فرماید:
واءً 􀀀 ما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَ 􀀀 وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَ
:این منافقان که شما در بارة ایشان اختلاف کرده اید،آرزو دارند که شما بخدا و پیامبرش کافر گردید،چنان که ایشان نیز کافر
شده اند،تا شما با ایشان یکسان گردید و همگی کافر شوید.سپس مؤمنان را از دوستی با ایشان نهی کرده،می فرماید:
اءَ􀀀 لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِی 􀀀 فَ
:از آنها یاري مخواهید و با آنها مشورت مکنید و در کارها از ایشان کمک مگیرید:
اللّ
􀀀
اجِرُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 حَتّ یُه
ی􀀀
:تا از مرکز شرك خارج گردند و خود را از مشرکان جدا سازند و در طلب دین بسوي شما آیند و با شما مساوي گردند.آن
گاه هر چه براي شماست،براي ایشان و هر چه بر ایشان است بر شما خواهد بود.این قول،از ابن عباس است.علت اینکه:دین
نامیده،این است که هر کس از راه دین برود،به نعمت خدا می رسد و وارد بهشت می شود. « اللّ
􀀀
سَبِیلِ هِ » خدا را
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ
.ابن عباس گوید:یعنی اگر از هجرت،اعراض کردند،آنها را بگیرید.
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ
:و در هر جا از سرزمینهاي خدا-چه حل و چه حرم آنها را بدست آوردید،بکشید.
لا نَصِیراً 􀀀 لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیا وَ 􀀀 وَ
:و از ایشان دوست و کسی که شما را بر دشمنتان یاري کند،مگیرید .
ص : 282
[ [سوره النساء ( 4): آیه 90
اشاره
اَللّ لَسَلَّطَهُمْ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 اتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ 􀀀 اتِلُوکُمْ أَوْ یُق 􀀀 جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُق 􀀀 اقٌ أَوْ 􀀀 ی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث 􀀀 إِلَّا اَلَّذِینَ یَصِ لُونَ إِل
( اَللّ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا ( 90
􀀀
ما جَعَلَ هُ 􀀀 اتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ فَ 􀀀 اتَلُوکُمْ فَإِنِ اِعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُق 􀀀 عَلَیْکُمْ فَلَق
(1)
ترجمه
مگر آنان که بقومی می پیوندند که میان شما و ایشان پیمانی باشد یا نزد شما آیند در حالی که از جنگ با شما و جنگ با قوم
خود به تنگ آمده باشند و اگر خدا می خواست،آنان را بر شما مسلط می خواست و با شما می جنگیدند.پس اگر از شما کنار
بگیرند و با شما نجنگند و در برابر شما رام و منقاد باشند،خداوند شما را بر ایشان تسلطی قرار نداده است.
ص : 283
1) -آیۀ 90 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 90
اشاره
لغت
حصر:تنگی.هر کس از چیزي یا کاري با سختی به تنگ آید،گویند:حصر یافته.
اعتزال:دور شدن از چیزي.احرص گوید:
یا بیت عاتکه الذي اتعزل
حذر العدي و به الفؤاد موکل
یعنی:اي خانۀ عاتکه که از آن کناره می گیرم مثل دشمنان،در حالی که دل به آن بستگی دارد.
گروهی از مسلمین را معتزله،می نامند زیرا از مجلس درس حسن بصري کناره گیري کردند،با اینکه از اصحاب درس وي
شمرده می شدند.علت کناره گیري و اعتزال ایشان این بود که:چون واصل بن عطا قول به بطلان جبر و تفویض را ابطال و
و حد وسط میان آن دو را اختیار کرد و عمرو بن عبید و جماعتی از او متابعت کردند،ناچار شدند که از « امر بین الامرین »
خواندند و این نام هم چنان براي ایشان باقی ماند. « معتزله » حسن بصري و اصحاب او کناره گیري کنند،از اینرو مردم ایشان را
اعراب
نیز مقدر است زیرا فعل ماضی وقتی می تواند حال واقع شود که « قد » حضرت صدورهم:جمله محلا منصوب و حال است.حرف
باشد زیرا این حرف فعل ماضی را به حال نزدیک می سازد.ممکن است این جمله محلا منصوب و صفت « قد » همراه آن حرف
باشد براي موصوفی محذوف که حال بوده است.
مقصود
اشاره
از آنجا که خداوند،در آیۀ پیش دستور داده بود که مؤمنان با آنهایی که از بلاد شرك،مهاجرت نمی کنند،بجنگند و با آنها
دوستی نکنند،اکنون از جملۀ ایشان
ص : 284
گروهی را استثنا کرده،می فرماید:
اقٌ 􀀀 ی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث 􀀀 إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِل
:مگر کسانی که هم پیمان باشند با آنهایی که میان شما و ایشان،قرارداد و پیمانی باشد،بنا بر این خون آنها محترم است و مثل
هم پیمانهاي شما در امان خواهند بود.
هم پیمانهاي مسلمین
در بارة اینان اختلاف کرده اند:از امام باقر(ع)روایت شده است که:منظور هلال بن عویمر سلمی است که با پیامبر در بارة
کسان خود پیمانی بست که بمقتضاي آن حضرت محمد ص باید متعرض کسانی که با آنها روابط دوستی دارند،نشود و آنها
نیز باید متعرض متحدین و دوستان محمد ص نشود.از این رو خداوند دستور می دهد که پیامبر گرامی متعرض هم پیمانهاي
ایشان نشود.سدي و ابن زید نیز چنین گفته اند.
عمر بن شیبه گوید:منظور بنی مدلج است.سراقه بن مالک بن جعشم مدلجی، بعد از جنگ احد،خدمت پیامبر آمد و او را
بخدا و نعمتهاي او سوگند داد و از او عهدي گرفت که با کسانش جنگ نکند و از آنجا که کسان او هم پیمان قریش بودند،
قرار بر این گذاشت که هر گاه قریش باسلام گروش پیدا کردند،ایشان نیز اسلام آورند.
از اینرو خداوند در بارة ایشان همان حکمی کرد،که در بارة قریش کرده بود و آیه در بارة ایشان نازل گردید.
سپس خداوند در بارة ایشان،استثناي دیگري پیش آورده،می فرماید:
اتِلُوا قَوْمَهُمْ 􀀀 اتِلُوکُمْ أَوْ یُق 􀀀 جاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُق 􀀀 أَوْ
:یا اینکه پیش شما بیایند در حالی که دل ایشان از جنگ با شما یا جنگ با کسان خود تنگ شده باشد و بخواهند نه بر خلاف
شما باشند و نه بر خلاف ایشان.در این صورت،مزاحم آنها نیز نباید بشوید و از کشتن و آزار ایشان خودداري کنید.
است که هفتصد نفر بودند و به سرکردگی مسعود بن دخیله،بمدینه « شجع » علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:منظور قبیلۀ
بهترین چیزها هدیه اي است که در وقت »: آمدند.پیامبر براي ایشان بارهاي خرما فرستاد و آنها را مهمانی کرد و فرمود
ص : 285
سپس از آنها پرسید:چرا بمدینه آمده اید؟عرض کردند: « حاجت،فرستاده شود
خانه هاي ما به شما نزدیک است و دوست نداشتیم که با شما و قوم بنی ضمره-که میان ایشان پیمان دوستی بود-جنگ کنیم
زیرا ما در برابر ایشان در اقلیت هستیم،از اینرو آمده ایم با شما پیمانی ببندیم و در امان باشیم.پیامبر گرامی با ایشان پیمان بست
و آنها به بلاد خویش بازگشتند. خداوند متعال بهمین سبب،امر کرد که متعرض ایشان نشوند.
اللّ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر خدا می خواست،دلهاي ایشان را تقویت می کرد و به ایشان جرات می داد که با شما بجنگند و بر شما تسلط پیدا کنند.
برخی گفته اند:بدینوسیله خداوند از قدرت خود خبر می دهد و می گوید:اگر بخواهد،اینکار را می تواند بکند،نه اینکه این
کار را می کند و به مخالفان چنین جرات و قدرتی می دهد-بالعکس چنان در دل ایشان رعب و وحشت قرار می دهد که به
پیامبر پناه آورده،از او تقاضاي عدم تعرض و همزیستی مسالمت آمیز می کنند و دسته اي از آنها با کسانی که با مسلمین هم
پیمان هستند،پیمان می بندند.
اتَلُوکُمْ 􀀀 فَلَق
:اگر خداوند چنین کرده و بآنها چنین جرات و قدرتی داده بود،حتما با شما می جنگیدند.
اللّ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا
􀀀
ما جَعَلَ هُ 􀀀 اتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَ 􀀀 فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُق
:اینان که با شما عهد بسته اند یا به شما پیشنهاد عدم تعرض داده اند،اگر از شما کناره گیري کنند و با شما جنگ نکنند و با
( شما از در صلح و مسالمت درآیند،شما را بر جان و مال ایشان،راهی نیست. ( 1
حسن و عکرمه گویند:این آیه و ما بعد آن و دو آیه از سورة ممتحنه:
ص : 286
یعنی:صلح را به شما القا کنند.نظیر:القیت الیک قیادي و القیت الیک زمامی یعنی اختیارم را « أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ » : 1) -جملۀ -1
بتو القا کردم و منظور گوینده امن است که در برابر مخاطب، تسلیم و منقاد شده است.
فَإِذَا » : آیه هاي 8 و 9) مجموعاً چهار آیه هستند که بوسیلۀ آیۀ ) « اَلظّ
􀀀
اتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ ... الِمُونَ 􀀀 اللّ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُق
􀀀
اکُمُ هُ 􀀀 یَنْه 􀀀 لا»
سوره توبه 5)یعنی هنگامی که ماههاي حرام سپري شدند،مردم ) «... انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَ دْتُمُوهُمْ
مشرك را هر جا یافتید،بکشید)نسخ شده اند .
ص : 287
[ [سوره النساء ( 4): آیه 91
اشاره
ا فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ وَ 􀀀 ما رُدُّوا إِلَی اَلْفِتْنَهِ أُرْکِسُوا فِیه 􀀀 سَتَجِ دُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّ
( طاناً مُبِیناً ( 91 􀀀 ا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْ 􀀀 ئِکُمْ جَعَلْن 􀀀 یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُول
(1)
ترجمه
بزودي مردم منافق دیگري می یابید که می خواهند از شما و قوم خود ایمن بمانند و هر گاه بسوي فتنه شرك،دعوت می
شوند،اجابت می کنند و باز می گردند.پس اگر جنگ باشد کناره گیري نکنند و با شما در صلح و صفا نباشند و از شما دست
برندارند، آنان را بگیرید و هر جا یافتید،بکشید و براي شما نسبت به ایشان تسلطی آشکار قرار داده ایم.
ص : 288
1) -سورة نساء آیۀ 91 جزء پنجم سورة 4 -1
بیان آیۀ 91
اشاره
شان نزول
در اینکه منظور از این آیه چه کسانی هستند،اختلاف شده است:
-1 ابن عباس و مجاهد گویند:این آیه در بارة کسانی نازل شده است که نزد پیامبر می آمدند و از روي ریا باو سلام می
دادند،سپس نزد قریش می رفتند و در برابر بتها تعظیم می کردند.منظورشان این بود که از هر دو طرف-از مسلمانان و از قوم
خود- ایمن باشند.خداوند رفتار آنها را ناپسند شمرد.
-2 سدي گوید:آیه در بارة نعیم بن مسعود اشجعی که میان پیامبر و مشرکین، مطالب را نقل می کرد،نازل شده است.
-3 از امام صادق(ع)روایت شده است که:آیه در بارة عیینه بن حصن فزاري نازل شد.او پس از آنکه بلادشان دچار خشکسالی
و قحطی گردید،خدمت پیامبر آمد و پیشنهاد کرد که در یک نخلستان بماند و پیامبر کاري به کارش نداشته باشد.او منافقی
ملعون بود که پیامبر وي را احمقی نامید که در میان کسان خود،مطاع و مورد احترام است.
مقصود
اکنون خداوند بشرح حال طایفۀ دیگري از منافقان می پردازد و می فرماید:
سَتَجِدُونَ آخَرِینَ
:بزودي مردمان دیگري غیر از آنان که قبلا وصف کردم، می یابید.
یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ
:که می خواهند از شما ایمن بمانند،از اینرو اظهار اسلام،می کنند.
وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ
:و می خواهند از قوم خود ایمن بمانند،از اینرو با آنان نیز اظهار
ص : 289
موافقت و هم دینی می کنند.
ا􀀀 ما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَهِ أُرْکِسُوا فِیه 􀀀 کُلَّ
:هر گاه به سوي کفر،دعوت شوند،اجابت می کنند و به آن باز می گردند.منظور از فتنه،در اینجا ترك است.لکن در لغت،این
بمعناي رد و بازگشت است. « ارکاس » کلمه به معناي آزمایش است.کلمۀ
یعنی برمی گردند به پیمان خود.بنا بر این منظور این است که:هر گاه در معرض آزمایش قرار می « ا􀀀 أُرْکِسُوا فِیه » : زجاج گوید
گیرند که بکفر بازگردند،باز می گردند.
فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ
:اي مؤمنان،آنان که می خواهند از شما و قوم ایمن بمانند، اگر از جنگ با شما کناره گیري نکنند.
وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ
:و با شما در صلح و صفا نمانند و از جنگ با شما دست برندارند.
فَخُذُوهُمْ
:ایشان را بگیرید و اسیر کنید.
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ
:و هر جا آنها را بچنگ آورید،بکشید.
طاناً مُبِیناً 􀀀 ا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْ 􀀀 ئِکُمْ جَعَلْن 􀀀 وَ أُول
:آنان کسانی هستند که براي شما در برابر ایشان،برهان آشکار قرار داده ایم،و بقولی یعنی براي شما نسبت بجنگ با
نامیده اند آنست که انسان بوسیله آن بر مخالف،غالب « سلطان » ایشان،عذري آشکار قرار داده ایم.علت اینکه:دلیل و برهان را
می شود،همانطوري که بوسیلۀ قدرت و تسلط،بر مخالف فایق می آید .
ص : 290
[ [سوره النساء ( 4): آیه 92
اشاره
کانَ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ
􀀀
ی أَهْلِهِ 􀀀 إِلاّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَ دِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِل
􀀀
کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً 􀀀 ا 􀀀 وَ م
ی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ 􀀀 اقٌ فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِل 􀀀 کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث 􀀀 مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَ إِنْ
( اَللّ عَلِیماً حَکِیماً ( 92
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
ابِعَیْنِ تَوْبَهً مِنَ هِ 􀀀 امُ شَهْرَیْنِ مُتَت 􀀀 فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِی
(1)
ترجمه
براي هیچ مؤمنی مباح نیست که مؤمنی را بکشد،مگر از روي خطا.و کسی که مومنی را از روي خطا بکشد،بر اوست آزاد
کردن یک بردة مؤمن و دیه اي که به بازماندگان او تسلیم می شود،مگر اینکه صدقه دهند و نگیرند.پس اگر مقتول از مردي
باشد که با شما دشمنند و مؤمن باشد،بر قاتل تنها آزاد کردن برده اي مؤمن است و اگر مقتول از مردمی باشد که میان شما و
ایشان پیمانی است،بر قاتل دیه ایست که به بستگان مقتول تسلیم می شود و آزاد کردن برده اي مؤمن.کسی که برده را
نیابد،باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد،تا خداوند توبه را بپذیرد و خداوند دانا و حکیم است.
ص : 291
1) -سورة نساء آیۀ 92 جزء 5 -1
بیان آیه 92
اشاره
لغت
به سکون تاء در دو تاي اخیر)می باشد.خاطئه:گناه. )« خطاء و خطا و خطاه »: خطا:کار نادرست.صورتهاي دیگر آن
تحریر:آزاد کردن بردگان.
اعراب
الا خطاً:نحویان محقق به اتفاق می گویند:این استثنا منقطع است یعنی:
هیچ مؤمنی نباید مؤمنی را بکشد،مگر اینکه خطا کند.مثل این شعر:
من البیض لم تظعن بعیدا و لم تطأ
علی الارض الاریط برد مرجل
یعنی از...به جاي دوري نرفت و بر زمین گام ننهاد مگر بر برد نازك و صورت دار.
آیه ) «... إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ » : بدیهی است که:برد نازك و...از زمین نیست تا استثناء متصل باشد.در سورة بقره ذیل آیه
150 )نیز از نظیر این مطلب گفتگو کرده ایم.
برخی گفته اند:این استثنا متصل است و مقصود این است که:نباید مؤمنی مؤمنی را عمدا بکشد و اگر عمداً او را کشت،مؤمن
یعنی اگر از روي خطا او را بکشد،از ایمان خارج « الا خطأً »: نیست،زیرا این عمل او را از ایمان خارج می سازد.سپس می گوید
نمی شود.
فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ
:مبتداست و خبر آن محذوف است،زیرا کلام بر آن دلالت دارد.
إِلاّ أَنْ یَصَّدَّقُوا
􀀀
تاویل بمصدر برده می شود و حال است « ان یصدقوا » و « علیه ذلک الا ان یصدقوا »: ،در محل نصب است:یعنی
است که تاء در صاد ادغام شده است زیرا مخرج آنها بیکدیگر نزدیک است.برخی « یتصدقوا »« یصدقوا »: اصل
ص : 292
آمده است. « الا ان یتصدقوا »، گفته اند:در قرائت ابی
اللّ
􀀀
تَوْبَهً مِنَ هِ
اللّ بذلک علیکم توبه و بنا بر این مصدري است
􀀀
:مفعول لاجله،یعنی روزه را بخاطر توبه بگیرند و برخی گفته اند یعنی تاب ه
اللّ عَلَیْکُمْ که ذکر آن گذشت.
􀀀
ابَ هِ 􀀀 کِت » نظیر
شان نزول
مجاهد و عکرمه و سدي گویند:این آیه در بارة عیاش بن ابی ربیعۀ مخزومی برادر مادري ابو جهل نازل شد،زیرا وي اسلام
آورد و پس از اسلامش،حارث بن- یزید بن انسۀ عامري را که مردي مسلمان بود و قاتل از مسلمانی او بی خبر بود،بقتل
رسانید.گفته اند:وي بعد از هجرت،در حره او را بکشت.حارث براي جلوگیري عیاش از هجرت،زیاد سختگیري می کرد و او
را شکنجه می داد.
ابن زید می گوید:آیه در بارة ابو الدرداء نازل شد.وي در سریه اي بود و براي مقصودي به ناحیه اي رفت،در آنجا مردي از
ولی ابو الدرداء اعتنایی « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » دشمن ملاقات کرد که همراه گوسفندان خود بود و با شمشیر به او حمله کرد.وي گفت
نکرد و او را بکشت و گوسفندانش را بغنیمت آورد.سپس پیش خود احساس ناراحتی کرد و خدمت پیامبر آمد و ماجرا را
شرح داد.پیامبر فرمود:با اینکه به زبان اظهار دینداري کرد،چرا او را تصدیق نکردي و او را کشتی؟عرض کرد:باید چه کنم،یا
اللّ ؟!فرمود:با گوینده:
􀀀
رسول ه
چه می توان کرد؟ابو الدرداء گفت: « اللّ
􀀀
لا اله الا ه »
آرزو کردم که آن روز،روز آغاز ایمانم بود.از اینرو این آیه نازل گردید.
مقصود
اشاره
إِلاّ خَطَأً
􀀀
کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً 􀀀 ا 􀀀 وَ م
:خداوند براي هیچ مؤمنی مباح نکرده و به او اجازه نداده است که مؤمنی را بکشد.مگر اینکه از روي خطا باشد.این معنی از
قتاده و خبر اوست.
برخی گفته اند:یعنی همانطوري که اکنون حق کشتن مؤمن را ندارد،قبلا هم حق نداشت،مگر اینکه قتل از روي خطا باشد.
ص : 293
برخی گفته اند:یعنی مومنی مؤمنی را نمی کشد مگر از روي خطا.به تقدیر:
سوره مریم 35 یعنی نیست که خداوند فرزند بگیرد به ) «... لِلّ أَنْ یَتَّخِ ذَ مِنْ وَلَدٍ
􀀀
کانَ هِ 􀀀 ا 􀀀م» : نظیر «... ما کان مؤمن ان یقتل مؤمنا »
سوره نمل 60 )به تقدیر:ما کنتم لتنبتوا ) « ا􀀀 کانَ لَکُ مْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَه 􀀀 ا 􀀀م» : اللّ ان یتخذ ولدا)و نظیر
􀀀
تقدیر ما کان ه
شجرها(یعنی:رویاندن درخت آن کار شما نبود)علت اینکه:این جمله ها را اینطور معنی می کنیم،این است که خداوند را امري
و نهیی نتوان کرد و همچنین رویانیدن درخت،از قدرت انسان خارج است و نشاید که از چیز غیر مقدور نهی کرد.بنا بر این
استثناء در آیۀ مورد بحث،متصل خواهد بود.
کسی که استثناء را منقطع می داند،گوید:کلام،پیش از استثناء به پایان رسیده و بعد گفته شده است.اگر قتل از روي خطا باشد
را از حقیقت استثناء خارج می سازیم این است که اگر استثناي حقیقی باشد معناي « الا خطا » حکم آن چنین است.علت اینکه
آن امر بقتل خطا یا اباحۀ آن خواهد بود و امر یا اباحه قتلی خطاي روا نیست.
خطا این است که انسان کاري را بر خلاف قصد و نیت خود انجام دهد.مثل اینکه تیري بسوي هدفی یا شکاري بیاندازد و
بانسانی اصابت کند و او را بکشد.یا انسانی را بخیال اینکه کافر است،بقتل رساند،چنان که عیاش بن ابی ربیعه و ابو الدرداء
بهمین خیال مرتکب قتل مسلمان شده بودند.
وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ
:کسی که مومنی را از روي خطا بکشد کفاره اش آزاد کردن یک برده با ایمان است که بالغ شده و اهل نماز و روزه باشد و
این حقی است از براي خداوند.بنا بر این آزاد کردن طفل و کافر،کافی نیست.چنان که ابن عباس و شعبی و ابراهیم و حسن و
قتاده گفته اند.عطا گوید:آزاد کردن برده اي که بر اسلام زاده باشد-خواه کبیر باشد خواه صغیر-جایز است.لکن نظر اول
را جز بر فرد بالغی که پایبند انجام فرایض باشد،نتوان اطلاق کرد.جز اینکه طفلی که در خانواده « مؤمن » قویتر است زیرا لفظ
مومن زاده شود،محکوم به ایمان است.
ی أَهْلِهِ 􀀀 وَ دِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِل
:و بر قاتل خطاکار یا بر عاقلۀ او خونبهایی است که باید به
ص : 294
چیزي است که بطور کامل به آنها تسلیم می شود و آنها مانند میراث،میان خود تقسیم « مسلمه » بازماندگان مقتول تسلیم شود
می کنند.
إِلاّ أَنْ یَصَّدَّقُوا
􀀀
:مگر اینکه بازماندگان مقتول خونبها را بقاتل و عاقله اش صدقه کند و بآنها واگذارند.
کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ 􀀀 فَإِنْ
:اگر مقتول از جمله مردمی باشد که با شما دشمنی دارند و او اهل ایمان است و آن مردم با شما سر جنگ دارند و قاتل نداند
که او اهل ایمان است و بگمان اینکه مشرك است،او را بقتل رساند،بر ذمۀ قاتل خونبها نیست،بلکه باید یک بردة مؤمن بعنوان
کفاره آزاد سازد.چنان که ابن عباس گوید.
ابن عباس در روایت دیگر و ابراهیم و قتاده و سدي و ابن زید گویند:یعنی هر گاه مقتول در زمرة مردمی باشد که دشمن
مسلمانانند و او در میان ایشان باشد و مهاجرت نکرده باشد،پس اگر کسی او را بکشد،دیه بر ذمۀ او نیست و تنها باید بردة
مؤمن را آزاد سازد،زیرا خونبها میراث است و بستگان مقتول بخاطر اینکه کافرند،از او ارث نمی برند.
ی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ 􀀀 اقٌ فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِل 􀀀 کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث 􀀀 وَ إِنْ
:
و اگر مقتول از مردمی باشد که میان شما و ایشان پیمانی است و آنها با شما سر جنگ ندارند،بر عاقلۀ قاتل لازم است که
خونبهاي او را به بازماندگانش بدهد و بر قاتل است بخاطر قتل،بردة مومنی را بعنوان کفاره آزاد سازد.از امام صادق(ع)نیز
همین طور روایت شده است.
صفت مقتول
در بارة اینکه آیا این مقتول باید مؤمن باشد یا نباشد،اختلاف کرده اند: 1-ابن عباس و زهري و شعبی و ابراهیم نخعی و قتاده و
ابن زید گویند:مقتول کافر است،لکن قاتل باید بدین او احترام کند،بخاطر عهدي که در میان ایشان است 2-حسن و ابراهیم
گویند:مقتول مؤمن است،لکن قاتل دیۀ او را به بستگان مشرك او می دهد زیرا
ص : 295
ایشان با مسلمانان هم پیمانند.اصحاب ما نیز همین طور روایت کرده اند،جز اینکه گفته اند:دیه را باید به بستگان مسلمان او
بدهد،نه بستگان کافر.کلمۀ میثاق در آیۀ شریفه،شامل پیمان و ذمه هر دو می شود(بنا بر این چه مقتول از قومی مشرك و هم
پیمان با مسلمین باشد و چه از اهل کتاب که با مسلمین جنگی ندارند و با آنها در صلح و آشتی بوده،جزیه می پردازند،باشد)
ابِعَیْنِ :کسی که نتواند بنده را آزاد کند،یعنی دسترسی به بنده و قیمت آن نداشته باشد،باید دو 􀀀 امُ شَهْرَیْنِ مُتَت 􀀀 فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِ ی
ماه پی در پی روزه بگیرد.
اللّ
􀀀
تَوْبَهً مِنَ هِ
:براي اینکه خداوند بوسیلۀ اینروزه،توبۀ شما را بپذیرد که توبه پذیري از جانب خداست.برخی گفته اند مقصود از توبه،در
اینجا تخفیف است،زیرا خداوند تجویز کرده است که قاتل از آزاد کردن برده،به روزه عدول کند و این تخفیفی است براي
سوره مزمل 30 یعنی دانست که احصاء نمی کنید آن را،از اینرو به شما ) «... ابَ عَلَیْکُمْ 􀀀 عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَت » : قاتل.نظیر این آیه
اللّ عَلِیماً حَکِیماً :خداوند داناي بهر چیز و اوامر و نواهیش از روي حکمت است.
􀀀
کانَ هُ 􀀀 تخفیف داد) وَ
مقدار دیه
دیۀ واجب،در صورتی که عاقله داراي شتر باشد،بدون خلاف،صد شتر است تنها در بارة سن شتران اختلاف کرده اند:برخی
گفته اند:باید چهار نوع شتر بدهد.
بیست عدد ماده شتري که یک سال آن تمام و وارد در دو سال شده باشند و بیست عدد شتر نر که دو سال آن تمام و وارد در
سه سال شده باشند و سی عدد ماده شتر که دو سال آن تمام و داخل در سه سال شده باشند و سی عدد ماده شتري که سه سال
آن تمام و وارد در سال چهارم شده باشند.این قول از عثمان و زید بن ثابت روایت شده و اصحاب ما نیز روایت کرده
اند.همچنین در روایات ما نقل شده است که:بیست و پنج ماده شتر که داخل در سال دوم شده باشند و بیست و پنج ماده شتر
که داخل در سال سوم شده باشند و بیست و پنج ماده شتر که داخل در سال چهارم شده باشند و بیست و پنج ماده شتر که
داخل در سال پنجم
ص : 296
شده باشند.حسن و شعبی نیز چنین گفته اند.ابن مسعود و ابن عباس و زهري و ثوري و شافعی گویند:باید پنج نوع شتر
بدهد: 20 عدد ماده شتر که داخل در سال چهارم شده اند و 20 عدد ماده شتر که داخل در سال پنجم شده اند و 20 عدد ماده
شتر که داخل در سال دوم شده باشند و 20 عدد شتر نر که داخل در سال سوم شده باشند و 20 عدد ماده شتر که داخل در
سال دوم شده باشند.ابو حنیفه نیز همین طور گوید،جز اینکه بجاي 20 شتر نر پا در سه سال، 20 شتر نر پا در دو سال گذاشته
است.عقیده نخعی نیز همین است و از ابن مسعود نیز روایت شده است.طبري گوید:این روایات با هم در یک ردیف و
متعارض هستند و بهتر تخییر است.اما دیۀ طلا یکهزار دینار است و دیۀ نقره،ده هزار درهم است و همین صحیحتر است و
بقولی دوازده هزار درهم است.این دیه را باید ظرف مدت سه سال پرداخت.اگر ما باشیم و ظاهر آیه گوییم:دیۀ قتل خطا بر
قاتل است.لکن از سنت رسول و اجماع،استفاده می کنیم که بر عاقله است و عاقله،برادران،برادرزادگان، عموها و عموزادگان
و عموهاي پدر و فرزندان ایشان و آزاد کنندگان می باشند.عقیدة شافعی نیز همین است.ابو حنیفه گوید:پسر و پدر نیز جزء
عاقله محسوب می شوند.
ابن مسعود از پیامبر روایت کرده است که پدر و پسر بجرم و خطاي یکدیگر،مؤاخذه نمی شوند.اینکه دیه بر عاقله
است،حکمی است بر طبق مصلحت شرع و کیفري نیست که دامنگیر عاقله شود تا گفته شود که عاقله چه گناهی دارند که دیه
بپردازند؟! برخی گفته اند:اینکه باید عاقله دیه را بدهند،از راه مواسات و تعاون است .
نظم آیه
خداوند کفار را ذکر کرد و فرمان بقتل آنها داد،سپس کسانی را ذکر کرد که با مسلمانان عهد و پیمانی دارند و از کشتن آنها
منع کرد،سپس منافقان را یاد و حکم قتلشان را بیان کرد،سپس در بارة قتل مؤمن سخن گفت و بدنبال آن احکام قتل مؤمن از
قبیل لزوم دیه و غیر آن را بیان فرمود .
ص : 297
[ [سوره النساء ( 4): آیات 93 تا 94
اشاره
ذا􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀 ذاباً عَظِیماً ( 93 ) ی 􀀀 اَللّ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَ
􀀀
ا وَ غَضِبَ هُ 􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَ
انِمُ کَ ثِیرَهٌ 􀀀 اَللّ مَغ
􀀀
ا فَعِنْدَ هِ 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 مَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ اَلْحَی 􀀀 ی إِلَیْکُمُ اَلسَّلا 􀀀 تَقُولُوا لِمَنْ أَلْق 􀀀 اَللّ فَتَبَیَّنُوا وَ لا
􀀀
ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ هِ
( ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ( 94 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ هَ
􀀀
ذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ هُ 􀀀 کَ
(1)
ترجمه
و کسی که مومنی را عمداً بکشد،جزایش جهنم و در آنجا مخد خواهد بود و- خداوند بر او غضب و لعنت می کند و برایش
عذابی بزرگ مهیا می سازد.
اي کسانی که ایمان آورده اید،هنگامی که در راه خدا به سفر جنگی می روید، آرامش داشته باشید و عجله مکنید و بکسی
که بسوي شما سلام می دهد،مگویید:مؤمن نیستی در حالی که مال و منافع فناپذیر دنیا را طلب می کنید زیرا نزد خداوند منافع
و غنیمت هاي بسیار است.شما نیز از پیش مثل ایشان بودید پس خداوند بر شما منت گذاشت پس دقت و تامل کنید که
خداوند بکردار شما آگاه است.
ص : 298
1) -آیۀ 93 و 94 سوره چهار نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 93
اشاره
شان نزول
این آیه در باره مقیس بن صبابه کنانی نازل شده است.وي برادر خود هشام را در طایفۀ بنی النجار کشته یافت و جریان را
بعرض پیامبر رسانید پیامبر گرامی قیس بن هلال فهري را با او فرستاد و بوسیلۀ او براي طایفۀ مذکور پیغام فرستاد که اگر قاتل
او را می شناسند،تسلیم مقیس کنند تا از او انتقام بگیرد و اگر نمی شناسند،خونبهاي او را بپردازند،فهري پیام را ابلاغ کرد و
آنها خونبهاي مقتول را پرداختند.هنگامی که با فهري مراجعت می کردند،شیطان او را وسوسه کرد و به او گفت:کاري نکردي
خونبهاي برادرت را گرفتی و این ننگی است براي تو.این شخص که همراه تست بکش تا در برابر یک انسان انسانی کشته
شده و خونبها هم براي تو سودي اضافی باشد از اینرو سنگی به او پرتاب کرد و او را بکشت و با حالت کفر بمکه رفت و
چنین گفت:
قتلت به فهرا و حملت عقله
سراه بنی النجار ارباب فارع
فادرکت ثاري و اضطجعت موسدا
و کنت الی الاوثان اول راجع
یعنی در مقابل قتل برادرم قیس بن هلال فهري را بکشتم و خونبهاي او را بگردن بزرگان طایفۀ بنی النجار،که صاحبان
حصاري محکم هستند بگذاردم بنا بر این بخونم رسیدم و بر بسترم بیارمیدم و اولین بازگردندة بسوي بتها هستم.
پیامبر فرمود:نه در حل او را ایمن خواهم گذاشت،نه در حرم،از اینرو وي در روز فتح مکه بقتل رسید.این مطلب را ضحاك و
گروهی از مفسران روایت کرده اند
مقصود
اشاره
خداوند متعال،در آیه پیش قتل خطا و حکم آن را بیان فرمود،در این آیه، حکم قتل عمد را بیان کرده،می فرماید:
ص : 299
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً
:کسی که مؤمنی را از روي قصد و علم به اینکه او- مومن و قتلش حرام و خونش مصون است،بکشد.عکرمه و ابن جریج و
جماعتی گویند یعنی مومنی را بکشد در حالی که قتلش را حلال بشمارد،برخی گفته اند:یعنی مومنی را بر دینش بکشد.این
معنی را عیاش باسناد خود از امام صادق ع نقل کرده است.
ا􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 فَجَ
:کیفرش جهنم و در آنجا مخلد و جاودانی است.
اللّ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ
􀀀
وَ غَضِبَ هُ
:و خداوند بعنوان عقوبت،او را از خیر،دور و مطرود می سازد.
ذاباً عَظِیماً 􀀀 وَ أَعَدَّ لَهُ عَ
:و براي او عذابی بزرگ،مهیا کرده است.
معناي قتل عمد
ظاهراً معناي قتل عمد این است که انسان قصد کند قتل دیگري را بوسیلۀ چیزهایی که عاده براي قتل بکار می رود و او را
بوسیله سلاح یا سم یا سوزانیدن یا غرق کردن یا بوسیلۀ چند چوب و سنگ،بکشد زیرا همۀ اینها قتل عمدي است و موجب
قصاص می شود.ابراهیم و شافعی و اصحابش نیز بر همین عقیده اند.گروهی گویند:
قتل عمد،تنها بوسیلۀ آهن صورت پذیر است.سعید بن مسیب و طاووس و ابو حنیفه و اصحابش نیز بر همین عقیده اند.
اما قتل شبه عمد،این است که با چوب یا چیز دیگر که عاده براي کشتن بکار نمی روند و معمولا موجب مرگ افراد نمی
شوند کسی را بزنند و بمیرد.این نوع قتل، خونبهایی خشونت آمیز دارد زیرا بر خلاف قتل خطا که دیۀ آن بر عاقلۀ قاتل بود،
در اینجا دیه را از خود قاتل،می گیرند.
کیفر قتل عمد
در این آیه،تهدیدي بس شدید،نسبت بکسی است که مؤمنی را عمداً به قتل رساند.بمقتضاي این آیۀ شریفه،قتل مؤمن حرام
است و در بارة آن سختگیري می شود.
شاءُ (سوره نساء آیه 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ م 􀀀 اللّ لا
􀀀
گروهی از تابعین گویند:آیۀ ملایمت آمیز: إِنَّ هَ
48 )بدنبال این آیۀ خشونت آمیز:
ص : 300
«... وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً »
نازل شده است.
گوید:مقصود این است که اگر خداوند،قاتل را مجازات کند،مجازاتش خلود در « ا􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 فَجَ » ابو مجلز در بارة
جهنم می باشد.از ابو صالح نیز همین طور روایت شده است.عیاشی نیز به اسناد خود از امام صادق(ع)چنین نقل کرده است.از
جزایش همان است، اگر خداوند،مجازاتش کند.) عاصم بن ابی النجود از »: پیامبر گرامی(ص)نیز روایت شده است که فرمود
نقل کرده است که وي گفت: « زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 فَجَ » . ابن عباس در بارة
(جزاي قاتل همین است،خداوند اگر بخواهد عذابش کند و اگر بخواهد او را بیامرزد.
اللّ روایت شده است که:همانطوري که انسان کسی را از مخالفت امر خود می ترساند و می
􀀀
از ابو صالح و بکر بن عبد ه
گوید:اگر مخالفت کردي،جزایت،کشتن و زدن است و اگر پس از مخالفت،او را مجازات معاف داشت،دروغی نگفته
است،آیه نیز چنین است.
ابو علی جبایی اعتراض کرده است که:آنچه انجام داده نشود،کیفر شمرده نمی شود.مثلا هر گاه،مزدوري مستحق اجرت
باشد،پولی که نزد صاحب کار است، پاداش عمل او شمرده نمی شود.لکن این اعتراض بی جاست،زیرا جزا عبارت از
استحقاق شخص نسبت به آن است،اعم از اینکه جزا بمرحلۀ عمل برسد یا نرسد،از اینرو گفته می شود:
جزاي نیکوکار،نیکی و جزاي بدکار،بدي است،اگر چه نیکوکار و بدکاري معین نشده باشند.تا چه رسد به اینکه گفته شود
که جزاي نیکی و بدي بمرحله عمل رسیده یا نرسیده است و گفته می شود که براي قاتل،اگر مرتکب قتل شود،چنین جزایی
است پس جهنم،جزاي قتل است.علت اینکه به پول گفته نمی شود که جزاي مزدور است، بخاطر اینست که مزدور،پول معینی
را در ذمه صاحب کار،مستحق نیست،بلکه پول کلی و نامعین،مستحق است و صاحب کار می تواند هر پولی که بخواهد به او
بدهد.
ص : 301
خلود در جهنم و معاصی کبیره
برخی به این آیه استدلال کرده اند به اینکه:شخصی که مرتکب گناه کبیره شود،ناگزیر در جهنم،مخلد خواهد
بود.گوییم:تردیدي نیست که شخصی که هیچ ثوابی ندارد-یعنی کافر-و کسی که مؤمنی را در حالی که خونش را حلال می
شمارد یا بخاطر ایمانش،بکشد در جهنم مخلد خواهد بود زیرا صفت آنهایی که براي ابد در جهنم هستند،همین است و مؤید
آن روایتی است که در بارة سبب نزول آیه،ذکر شد و همچنین گفتار ائمه(ع)نیز مطلب را تایید می کند.سپس ما موافقت کرده
ایم بر اینکه آیه مخصوص کسی است که توبه نکند و تائب از عموم آیه خارج است.اما روایتی که از ابن عباس نقل شده و
براي قاتل مؤمن،توبه نیست،مگر اینکه او را در حال شرك بکشد سپس » ابن مسعود و زید بن ثابت نیز همان عقیده اند که
بهتر این است که سخن ایشان را حمل کنیم بر اینکه نظرشان سختگیري در بارة قتل بوده است. چنان « اسلام آورد و توبه کند
که از سفیان ثوري روایت شده است که از توبۀ قاتل سؤال شد،گفت:هر گاه از اهل علم سؤال کنند،می گویند:توبه
ندارد.لکن هر گاه کسی مبتلا به قتل مؤمن شد،به او می گویند:توبه کن.واحدي از ابن عباس نقل می کند که مردي از او
پرسید:آیا قاتل مؤمن،توبه دارد؟گفت:نه،دیگري از او سؤال کرد:قاتل مؤمن توبه دارد؟گفت آري.علت این اختلاف را از او
پرسیدند.
گفت:اولی مرتکب قتل نشده بود،لذا به او گفتم:توبه ندارد و دومی مرتکب قتل شده بود،لذا باو گفتم:توبه دارد تا اولی
مرتکب قتل نشود و دومی بهلاکت نیفتد.
اینکه برخی از اصحاب ما گفته اند:قاتل مؤمن،توفیق توبه نمی یابد،با گفتۀ ما منافاتی ندارد،زیرا این قول اگر صحیح
باشد،معناي آن این است که قاتل توبه نمی کند.اما اگر توبه کند،توبۀ او قبول خواهد شد و چون آیه را می توان بوسیلۀ توبه
تخصیص داد،جایز است که بوسیلۀ تفضل و عفو الهی نیز تخصیص یابد.واحدي روایت کرده است که:عمر بن عبید پیش ابو
عمرو بن علا آمد و گفت:اي ابو عمرو، آیا خداوند خلف وعده می کند؟گفت:نه.سپس گفت:آیا خداوند نسبت بوعید
ص : 302
خود و عقابی که در برابر گناهی تعیین کرده است،مخالفت خواهد کرد؟!ابو عمرو گفت:اي ابو عثمان،به رمز کلام عرب وارد
نیستی.وعد و وعید با یکدیگر فرق دارند.
عرب هر گاه کیفر بدي را در مقابل عملی وعده کند،سپس آن را بجا نیاورد،این مخالفت را بزرگواري و فضل می داند.لکن
اگر وعدة پاداش خیري بدهد،سپس آن را بجا نیاورد،این مخالفت را زشت می شمارد.ابو عثمان گفت:این مطلب را در کلام
عرب بمن نشان ده.ابو عمرو گفت:
و انی ان اوعدته او وعده
لمخلف ا یعادي و منجز موعدي
یعنی اگر او را بترسانم یا وعده کنم،هر آینه ترسانیدنم را خلف وعده ام را عملی می کنم.
در دعایی که به روایت صحیح از امام باقر(ع)و صادق(ع)نقل شده است،چنین است:
اي خدایی که چون وعده کنی وفا کنی و چون بترسانی عفو کنی.این نیز مؤید آن چیزي « یا من اذا وعد وفی و اذا توعد عفی »
است که گذشت.
چه خوب گفته است یحیی بن معاذ:وعد و وعید هر دو حقند و وعد،حق بندگان خداست که ضمانت کرده است که هر گاه
کاري انجام دهند خداوند در برابر آن کار پاداشی به آنها عطا کند.بدیهی است که هیچکس وفا کننده تر از خدا بوعدة خود
نیست و وعید حق خداوند بر بندگان است که دستور داده:فلان کار را نکنید که عذابتان می کنم.هر گاه بندگان آن کار را
کردند،اگر بخواهد کیفر می کند و اگر بخواهد کیفر می کند.زیرا حق اوست و براي پروردگار ما بهتر این است که عفو و
کرم خود را شامل حال گنهکاران کند که او آمرزنده و رحیم است.
اسحاق بن ابراهیم روایت کرده است که از قیس بن آنس شنیدم که گفت:نزد عمرو بن عبید در خانه اش بودم،گفت،روز
قیامت مرا می آورند و در برابر خداوند قرار می دهند،خداوند می گوید:تو گفتی قاتل در آتش است؟پاسخ می دهم:خودت
إِنَّ » : من که در آن خانه از همه کوچکتر بودم،به او گفتم:اگر خداوند بتو بگوید:من گفته بودم «... وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً » : گفتی
لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ 􀀀 اللّ
􀀀
هَ
ص : 303
سوره نساء آیه 48 یعنی خداوند شرك را نیامرزد و گناهان دیگر را نسبت به هر که بخواهد،می ) « شاءُ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀م
آمرزد)و تو از کجا دانستی که من نمی خواهم قاتل را بیامرزم؟ سر چه پاسخ خداوند،سی در سی؟.وي از عهدة پاسخ من
برنیامد
ص : 304
بیان آیۀ 94
اشاره
قرائت
خوانده اند.ابو علی گوید:وجه قرائت اول این است که تثبت بر « فتبینوا » و دیگران « فتثبتوا » اهل کوفه،بجز عاصم در هر دو مورد
خلاف اقدام و بمعناي تانی و ملایمت است که مناسب این مورد می باشد.وجه قرائت دوم این است که تبین گاهی از
یعنی دقت در کارها از جانب خداوند و عجله از « اللّ و العجله من الشیطان
􀀀
التبین من ه »: تثبت،محکمتر است.چنان که وارد شده
جانب شیطان است.در این جمله،تبین و عجله در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند و این خود دلیل این است که تبین و تثبت،به
یکدیگر نزدیک هستند.شاعر این کلمه را به معناي توقف و زجر بکار برده است:
ازید مناه توعد یا بن تیم
تبین این تاه بک الوعید
یعنی اي پسر تیم،آیا زید منات را بیم می دهی،توقف کن و ببین که بیم دادن در کجا ترا گمراه کرده است؟ شامیان و اهل
بکسر سین روایت شده « السلم » را به الف خوانده اند و از عاصم « السلام » را بدون الف و دیگران « السلم » مدینه و حمزه و خلف
است.
بنا به دو احتمال است:یکی اینکه بمعناي تحیت و درود باشد.یعنی هر کس شما را به رسم « السلام » ابو علی گوید:قرائت
مسلمانان تحیت گوید و سلام کند،مگویید:
از روي ترس است،بلکه شمشیر را از او بگردانید.دیگر اینکه:به کسی که با شما جنگ نمی کند مگویید:مؤمن نیست.ابو
« السلم » منظور این است که با کسی آمیزش ندارد و از مردم برکنار است.و قرائت « فلان سلام »: الحسن گوید:وقتی که گویند
« اللّ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ
􀀀
وَ أَلْقَوْا إِلَی هِ » : بمعناي انقیاد و مسالمت است نسبت به مسلمانان.نظیر
ص : 305
بکسر سین بمعناي اسلام است یعنی با پذیرش « السلم » (سوره نحل 87 یعنی در روز قیامت مردم تسلیم فرمان خدایند).و قرائت
اسلام،دوست شما می شود و با شما جنگ ندارد.
بفتح میم دوم قرائت شده و ابو القاسم بلخی روایت کرده است که قرائت امام باقر(ع)اینطور بوده « مؤمنا »: بنا به روایتی کلمۀ
به کسی که در برابر شما از در « لا تقولوا لمن استسلم لکم لسنا نؤمنکم »: است و در این صورت،کلمه از امان خواهد بود.یعنی
مسالمت وارد می شود،مگویید:ترا امان نمی دهیم.
لغت
عرض:همۀ متاعهاي دنیوي،عرضند.می گویند:دنیا عرض حاضر است.
همچنین به هر چیزي که درنگ آن کم است،می گویند:عرض است.عرضی که بقول متکلمان،در برابر جوهر قرار می
گیرد،نیز بهمین معنی است،زیرا مقصود این است که امور عرضی مثل خود اجسام که جوهرند،دوام و بقا ندارند.عرض،به
معناي بیماري یا...که عارض انسان شود،نیز بکار رود.
اعراب
« کنتم » کذلک:در محل نصب و خبر « تقولوا » تبتعون:حال از واو
شان نزول
سدي گوید:این آیه در بارة اسامه بن زید و یاران او که به فرمان پیامبر به جنگی رفته بودند،نازل شده است.اینان بمردي
السلام علیکم،لا اله »: مسلمان که گوسفندان خود را بطرف کوهی می برد برخورد کردند.وي ایشان را مخاطب ساخته بگفت
لکن اسامه او را بکشت و گوسفندانش را با خود آوردند.ابن عباس و قتاده گویند:هنگامی که این آیه « اللّ
􀀀
اللّ محمد رسول ه
􀀀
الا ه
بگوید،نکشد و هنگامی که از کمک علی تخلف کرد،همین « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » نازل شد،اسامه سوگند یاد کرد که هر کس را که
موضوع را بهانه و عذر خود قرار داد،اگر چه این عذر،از او قبول نمی شد زیرا اطاعت امام
ص : 306
واجب است و باید با سرکشانی که با علی ع جنگ می کردند،جنگید،بخصوص که او از پیامبر گرامی شنیده بود که به علی ع
واقدي و محمد بن اسحاق بن یسار از ابن عمر و ابن مسعود و ابو « فرمود:یا علی،جنگ تو جنگ من و صلح تو صلح من است
حَ دْرَدْ روایت کرده اند که:این آیه در بارة محلم بن جثامه لیثی نازل گردیده است.وي از جانب پیامبر ماموریت جنگی
داشت،در این ماموریت،با عامر بن اضبط اشجعی که از سابق با یکدیگر عداوت داشتند،ملاقات کرد.عامر به او سلام مسلمانی
داد ولی محلم او را آماج تیر قرار داد و بکشت.هنگامی که خدمت پیامبر آمد،درخواست کرد که برایش طلب آمرزش
او با چشم گریان بیرون رفت و پس از هفت روز درگذشت.او را دفن کردند ولی زمین « خدا ترا نیامرزاد »: کند.پیامبر ص فرمود
از قبول جسد بیجان او خودداري کرد.چون خبر به پیامبر رسید،فرمود:زمین جسد بیجان اشخاص بدتر و پلیدتر از محلم را هم
می پذیرد،لکن خداوند خواسته است که حرمت شما را تعظیم کند.سپس جسد وي را در شکاف کوهی افکندند و بر آن
سنگ ریختند.
سعید بن جبیر گوید:ماموریت جنگی با مقداد و ابن زید گوید با ابو الدرداء بوده است.
مقصود
از آنجا که خداوند انواع قتل و احکام آن را بیان کرد،در این آیۀ شریفه،دستور به آرامش و عجله نکردن در کار قتل می دهد
تا مسلمان کاري نکند که بدنبال آن دچار پشیمانی و حسرت گردد.از اینرو می فرماید:
اللّ فَتَبَیَّنُوا
􀀀
ذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی
:اي مردم مؤمن،هنگامی که در راه خدا به سفر جنگی و ماموریتهاي دفاعی می روید،میان کافر و مؤمن تمیز بدهید و فرق
بگذارید،توقف کنید و صبر کنید تا اشخاص مستحق قتل را بشناسید و بی جهت خون مردم را
بیکدیگر نزدیکند و مقصود این است که در کار قتل کسی که به شما سلام می دهد و اظهار « تثبتوا » و« تبینوا » نریزید.معناهاي
مسلمانی می کند،به گمان اینکه
ص : 307
دروغ گوید و اظهارش از روي حقیقت نیست،عجله مکنید.
لامَ لَسْتَ مُؤْمِناً 􀀀 ی إِلَیْکُمُ السَّ 􀀀 لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْق 􀀀 وَ
:به کسی که شما را به تحیت اهل اسلام سلام دهد یا بدلیل اینکه پیرو کیش شماست،با شما مسالمت کند،مگویید: ایمانت
دروغین است و اسلام تو از روي ترس از کشته شدن است.یا اینکه مگویید:در امان نیستی.
ا􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَی
:و مقصود شما از این واکنش،طلب غنیمت و مال و متاع زندگی دنیاست که بقا و دوامی ندارد.
انِمُ کَثِیرَهٌ 􀀀 اللّ مَغ
􀀀
فَعِنْدَ هِ
:و اگر خداوند را اطاعت کنید و امر او را گردن نهید،از قدرت او نعمتها و روزیهاي بیشتري می توان امید و انتظار داشت.و
برخی گفته اند:
یعنی اگر از کشتن مؤمن،خودداري کنید،پیش خداوند پاداشهاي بسیاري براي شما ذخیره شده است.
ذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ 􀀀 کَ
:در بارة معناي این جمله اختلاف شده است:سعید بن جبیر گوید:یعنی همانطوري که این مؤمن مقتول ایمان خود را از مردم
خود پوشیده می داشت براي اینکه از ایشان به او صدمه و آسیبی نرسد،شما نیز سابقاً دین خود را از مردم خود مخفی می
داشتید که مبادا به شما صدمه اي برسانند.
ابن زید و جبایی گویند:یعنی همانطوري که این مقتول کافر بود و خداوند او را هدایت کرد،شما نیز کافر بودید و بوسیلۀ
خداوند متعال هدایت شدید.
مغربی گوید:یعنی شما نیز خوار و تنها بودید و هر گاه تنها بجایی می رفتید، می ترسیدید که گرفتار دست دشمنان گردید.
اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
فَمَنَّ هُ
:در این باره دو قول است: 1-خداوند بر شما منت گذاشت بوسیلۀ اینکه دین خود را ظاهر کرد و اهل دین را عزت بخشید و
شما دین خود را پس از مدتها کتمان و خفا،ظاهر کردید.این قول از سعید بن جبیر است 2-یعنی خداوند توبۀ شما را پذیرفت.
فَتَبَیَّنُوا
:مجدداً این لفظ را تکرار می کند و منظور این است که پس از طولانی
ص : 308
اولی یعنی حال شخصی که به شما سلام می دهد،تحقیق و بررسی »: شدن سخن،مطلب را با تاکید بیان دارد.برخی گفته اند
کنید و دومی یعنی این فواید را پیش خود بسنجید و بشناسید و در صدد تحصیل آنها برآیید.
ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند همواره بکردار شما پیش از آنکه انجام دهید،دانا بوده است .
ص : 309
[ [سوره النساء ( 4): آیات 95 تا 96
اشاره
والِهِمْ 􀀀 جاهِدِینَ بِأَمْ 􀀀 اَللّ اَلْمُ
􀀀
والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ هُ 􀀀 اَللّ بِأَمْ
􀀀
جاهِدُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 اعِدُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی اَلضَّرَرِ وَ اَلْمُ 􀀀 لا یَسْتَوِي اَلْق 􀀀
جاتٍ مِنْهُ وَ 􀀀 اعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً ( 95 ) دَرَ 􀀀 جاهِدِینَ عَلَی اَلْق 􀀀 اَللّ اَلْمُ
􀀀
ی وَ فَضَّلَ هُ 􀀀 اَللّ اَلْحُسْن
􀀀
اعِدِینَ دَرَجَهً وَ کُ  لا وَعَدَ هُ 􀀀 وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی اَلْق
( اَللّ غَفُوراً رَحِیماً ( 96
􀀀
کانَ هُ 􀀀 مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً وَ
(1)
ترجمه
مؤمنان سالم و غیر معذوري که از جنگ تخلف می کنند با مؤمنانی که در راه- خدا بمال و جان،جهاد می کنند،برابر
نیستند.خداوند کسانی را که بمال و جان جهاد می کنند از حیث منزلت و مقام بر تخلف کنندگان برتري داده است و هر کدام
را وعدة نیکی داده و جهاد کنندگان را بر تخلف کنندگان با اجري عظیم و درجات آخرت و آمرزش و رحمت برتري داده
است و خداوند آمرزگار و رحیم است.
ص : 310
1) -سورة نساء آیۀ 95 و 96 جزء پنجم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 95 و 96
اشاره
قرائت
و- دیگران به رفع قرائت کرده اند.رفع بنا بر این است که « غیر » به نصب « غیر اولی الضرر » اهل مدینه و شام و کسایی و خلف
باشد. « القاعدون » صفت
نیز گفته است: «. غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ » : چنان که عقیده سیبویه است و در مورد
می باشد.نظیر شعر لبید. « الذین » صفت براي
و اذا جوزیت قرضاً فاجزه
انما یجزي الفتی غیر الجمل
یعنی:هنگامی که قرضی بتو داده شد یا کار نیکی در بارة تو انجام دادند،تو هم جبران کن.جوانمردان جبران کار نیکو می
تخلف کنندگان از جنگ که مرضی و »: است)بنا بر این معناي آیه این است « الفتی » صفت براي « غیر » کنند،نه شتران.(در این بیت
از افعالی « یستوي » باشد و « القاعدون » بنا بر این است که استثناي از « غیر » و اما نصب « مانعی ندارند با جهاد کنندگان برابر نیستند
تخلف کنندگان از جنگ با جهاد کنندگان برابر نیستند »: است که احتیاج بدو فاعل یا بیشتر دارد،بنا بر این معناي آیه این است
تخلف کنندگان از »: حال باشد.و معناي آیه این است « غیر » زجاج گوید:ممکن است .« مگر آنان که دچار مرض و ضرري باشند
یعنی زید در حالی که سالم « جاءنی زید غیر مریض »: جنگ در حالی که تندرست هستند،با جهاد کنندگان برابر نیستند.نظیر
باشد.لکن قرائت نشده است. « المؤمنین » را مجرور کنیم تا صفت براي « غیر » بود،پیش من آمد.ممکن است
لغت
ضرر:نقصان،هر چیزي که براي انسان کمبودي بوجود آورد،مثل:کوري، بیماري و علت،
ص : 311
درجه:منزلت و مقام و ادراج:درجه درجه پیمودن.
اعراب
درجات:در محل « اللّ المجاهدین...تفضیلا بدرجه
􀀀
فضل ه »: درجه.منصوب است بنا بر این که اسمی باشد جانشین مصدر یعنی
را تفسیر می کند.یعنی:خداوند مجاهدان را بدرجات و « اجر عظیم » و در حقیقت معناي « أَجْراً عَظِیماً » : نصب و بدل است از
همان « اجر عظیم » باشد،زیرا « أَجْراً عَظِیماً » آمرزش و رحمت برتري بخشیده است،ممکن است نصب آن بخاطر تاکید بودن براي
بالا رفتن درجات و آمرزش و رحمت است.مثل:
تاکید جمله است زیرا لک علی الف درهم خود اعتراف است به اینکه:تو هزار درهم « عرفاً » که کلمۀ « لک علیّ الف درهم عرفاً »
یعنی اعتراف می کنم به اینکه ترا بر من هزار درهم است،اعتراف می کنم.و « اعرفها عرفا »: از من می خواهی.گویی گفته است
اللّ لهم مغفره و آجرهم اجرا عظیما یعنی خداوند بطور حتم آنها را می آمرزد و
􀀀
در مورد آیه،مثل اینکه گفته شده است:غفر ه
معناي آمرزش و رحم و تفضل موجود است. « أَجْراً عَظِیماً » به آنها پاداشی بزرگ می دهد،زیرا در
شان نزول
این آیه در بارة کعب بن مالک،از طایفۀ بنی سلمه و مراره بن ربیع از طایفۀ بنی عمرو بن عوف و هلال بن امیه از طایفۀ بنی
اللّ بن ام مکتوم را که
􀀀
واقف،که در جنگ تبوك از حرکت با پیامبر گرامی اسلام،متخلف شدند،نازل گردید و خداوند،عبد ه
نابینا بود،معذور دانست و آن عده را که سالم بودند ملامت کرد،این مطلب را ابو حمزة ثمالی در تفسیر خود روایت کرده
است.
زید بن ثابت گوید:من خدمت پیامبر بودم که آیه به این صورت نازل گردید:
اللّ بن ام
􀀀
و کلمۀ اولی الضرر در آن نبود.عبد ه « اللّ
􀀀
لا یستوي القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیل ه »
مکتوم گفت:من نابینایم،چگونه جنگ کنم؟در این موقع حالت خلسۀ وحی به پیامبر دست داد،سپس بحال عادي برگشت و
فرمود بنویس:
ص : 312
و من نوشتم. « لا یستوي القاعدون غیر اولی الضرر »
مقصود
از آنجا که خداوند،تشویق به جهاد کرده بود،در این آیه فضیلت و ثواب آن را شرح داده،و فرمود:
اعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 لا یَسْتَوِي الْق 􀀀
:مردم مؤمنی که از حضور در میدان جنگ، سر باز می زنند و آنهایی که از بستر نرم و آسایش چشم پوشیده،سختیهاي جنگ
و دشواریهاي برخورد با دشمن را تحمل می کنند،معادل نیستند.
غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ
:مگر آنها که دچار کوري و بیماري و عوارض دیگري هستند که نمی توانند بمیدان جنگ،روند.
اللّ
􀀀
جاهِدُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ الْمُ
:و آنان که در راه دین خدا جهاد می کنند که سخن خداوند برتري پیدا کند و قدرت و توان خود را در راه جنگ با دشمنان
خدا و عظمت یافتن دین.بکار می اندازند.
والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ 􀀀 بِأَمْ
:مال را براي سستی نیرنگ دشمنان،صرف می کنند و خویشتن را رودرروي دشمن قرار می دهند.
اعِدِینَ دَرَجَهً 􀀀 والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْق 􀀀 جاهِدِینَ بِأَمْ 􀀀 اللّ الْمُ
􀀀
فَضَّلَ هُ
:خداوند فضیلت و منزلت جهاد کنندگان را بر تخلف کنندگان،برتري داده است.
ی􀀀 اللّ الْحُسْن
􀀀
وَ کُ  لا وَعَدَ هُ
:قتاده و دیگر مفسران گویند:یعنی خداوند بهر دو گروه-جهاد کنندگان و تخلف کنندگان-وعدة بهشت داده است.
بنا بر این آیه دلالت دارد بر اینکه:جهاد واجب کفایی است زیرا اگر واجب عینی بود،آنان که بدون عذر،تخلف کرده
جهاد کنندگان و تخلف کنندگانی است که عذري دارند و نمی- توانند « کل » اند،سزاوار پاداشی نبودند.مقاتل گوید:منظور از
در جنگ،شرکت جویند.
جاتٍ مِنْهُ 􀀀 اعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً، دَرَ 􀀀 جاهِدِینَ عَلَی الْق 􀀀 اللّ الْمُ
􀀀
وَ فَضَّلَ هُ
:خداوند جهاد کنندگان را بر تخلف کنندگان بی عذر،با پاداشی عظیم و منزلتهاي کرامت که برخی
ص : 313
بر برخی،برتري دارند،فضیلت بخشیده است.قتاده گوید منظور درجات اعمال است، چنان که گفته می شود،اسلام،درجه اي
است،فقه،درجه اي است،هجرت،درجه است،جهاد در هجرت،درجه اي است و کشته شدن در راه هجرت،نیز درجه ایست.
اللّ بن زید گوید:مقصود،درجات نه گانه اي است که در سورة برائت آمده است:
􀀀
عبد ه
إِلاّ
􀀀
الُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا 􀀀 لا یَن 􀀀 الْکُفّ وَ
􀀀
لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ ارَ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
لا مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 نَصَبٌ وَ 􀀀 یُصِ یبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا 􀀀 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا 􀀀»
إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ
􀀀
ادِیاً 􀀀 لا یَقْطَعُونَ و 􀀀 لا کَبِیرَهً وَ 􀀀 لا یُنْفِقُونَ نَفَقَهً صَ غِیرَهً وَ 􀀀 یُضِ یعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ- وَ 􀀀 اللّ لا
􀀀
صالِحٌ إِنَّ هَ 􀀀 کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ
سوره توبه 120 و 121 یعنی در راه خدا تشنگی و رنج و گرسنگی به آنها نمی رسد و ) « کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ أَحْسَنَ م
􀀀
لِیَجْزِیَهُمُ هُ
در جایی که کافران را بخشم آورد،قدم نمی گذارند و به دشمنی دستبردي نمی زنند،مگر آنکه بعوض آن براي ایشان عمل
شایسته اي نوشته شود که خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی سازد،هیچ خرجی کوچک یا بزرگ نکنند و هیچ وادیی را
نپیمایند مگر اینکه براي آنها نوشتۀ شود تا خدا بهتر از آنچه عمل می کرده اند،ایشان را پاداش دهد.
وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً
:بیان این است که نعمت آخرت،خالص بوده،هیچگونه غم و ناراحتی بدان آمیخته نیست،بلکه خداوند گناهان را که موجب
ناراحتی هستند.
آمرزیده،با دادن نعمتها و کرامتها،بندگان مجاهد را مورد رحم و محبت خویش قرار می دهد.
اللّ غَفُوراً رَحِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
،خداوند همواره نسبت به بندگان خود،آمرزگار بوده نسبت به ایشان رحم و تفضل دارد.
پرسش چرا در ابتداي آیه،فرمود:خداوند جهاد کنندگان را که به مال و جان خود جهاد می کنند،بر تخلف کنندگان بدون
عذر،بیک درجه،برتري داده است و در آخر آیه فرمود:خداوند جهاد کنندگان را با اجري عظیم و درجاتی برتري داده
است؟آیا اینها متناقض نیستند،
ص : 314
پاسخ 1-اینها متناقض نیستند!زیرا در اول آیه جهاد کنندگان را بیک درجه بر تخلف کنندگان معذور،برتري می دهد و در
دلالت دارد بر « اللّ الحسنی
􀀀
کلا وعد ه » آخر آیه،جهاد کنندگان را بر تخلف کنندگان غیر معذور.بچند درجه برتري می دهد که
اینکه تخلف کنندگان عاصی نیستند.بلکه فقط کار بهتر را تر کرده اند.
-2 ابو علی جبایی گوید:منظور از درجه،در قسمت اول،علو منزلت و برتري قدر است ولی خواهد ایشان را ستایش
کند،چنانکی می گویند:فلان کس درجه اش پیش خلیفه بالاتر از فلان شخص است،یعنی مقامش بالاتر است.لکن منظور از-
درجات،در قسمت دوم،درجات بهشت است که مقام مؤمنان بواسطۀ آن اختلاف یافته،هر کس بر طبق استحقاق خود مقامی
بالاتر یا پایینتر دارد.
-3 مغربی گوید:در آیه لفظ تفضیل،تکرار شده است زیرا تفضیل نخست، منظور برتري در دنیاست و تفضیل دوم،منظور برتري
خداوند جهاد کنندگان را بر تخلف کنندگان،هفتاد درجه فضیلت داده و فاصلۀ هر »: در آخرت است.در حدیث آمده است که
(1) « درجه اي هفتاد سال راهپیمایی اسب نیرومند و تندرو است
ص : 315
لفظ خریف بمعناي فصل پائیز است.لکن به سال و چهل سال و هزار سال نیز معنی « سبعین خریفا »: 1) -در متن حدیث است -1
شده است.رك:مجمع البحرین ذیل کلمۀ خریف.
فهرست

فهرست جلد پنجم ترجمۀ تفسیر مجمع البیان




6« تفسیر » موضوع صفحه سورة نساء فضیلت این سوره مبارکه 4 تعداد آیات.... 4 آیۀ 1 ترجمه و تفسیر آن 5 لغت و مقصود
بررسی اجمالی در بارة تقوي 6 نفس واحده چیست؟ 7 گفتار امام باقر(ع) در بارة صله رحم 8 اقسام صلۀ رحم و روایت اصبغ
بن نباته از امیر المؤمنین(ع)... 8 آیۀ 2 و ترجمه آن 9 بیان آیۀ 2 مقصود و لغت 10 بحثی در بارة ایتام 11 آیۀ 3 و 4 و ترجمه
18 نحله چیست؟ 20 آیۀ 5 و ترجمه آن 22 « تفسیر » 14 قرائت،لغت، 14 اعراب 15 شان نزول و نظم 16 مقصود آن 13 بیان آیه 3
بیان آیۀ 5 و مقصود 23 سفیه چه کسی است؟ 23 اقسام سفیهان 24 آیۀ 6 و ترجمه آن 26 بیان آیۀ 6 لغت و مقصود 27
8 و ترجمۀ آنها 31 بیان آیۀ 7-لغت،اعراب،مقصود 32 شأن نزول 32 دلالت آیه....و 33 بحثی در باره - 28 آیۀ 7 « رشد » معنی
10 و ترجمه - 35 اولوا القربی کیانند؟ 35 آیۀ 9 « تفسیر » 34 بیان آیۀ 8 و مقصود « عول » عول و تعصیب گفتار شهید ثانی در باره
43 چیست؟ 40 آیۀ 11 و ترجمۀ آن 42 بیان آیۀ 11 « سدید » 38 قول « تفسیر » 38 قرائت،لغت،اعراب،مقصود آنها 37 بیان آیۀ 9
44« تفسیر » قرائت،اعراب 33 شأن نزول،مقصود
ص : 316